بر دو چشم من نشین ای آنکه از من ، من تری
تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری
اندر آ در باغ ، تا ناموس ِ گلشن بشکنی
زان که از صد باغ و گلشن ، خوش تر و گلشن تری
تا که سرو از شرم قدّت ، قدّ ِ خود پنهان کند
تا زبان اندر کشد سوسن ، که تو سوسن تری
وقتِ لطف ای شمع ِ جان ، مانندِ مومی نرم و رام
وقتِ ناز ، از آهن و پولاد ، تو آهن تری
زان سبب هر خلوتی سوراخ ِ روزن را ببست
کز برای روشنی ، تو خانه را روشن تری
مولانا