مرا به خلسه میبرد حضور ِناگهانیت
سلام و حالپرسی و شروع ِخوشزبانیت
فقط نهکوچهباغ ِما،فقط نهاینکه این محل
احاطه کرده شهر را شعاع ِ مهربانیت
کاظم_بهمنی
مرا به خلسه میبرد حضور ِناگهانیت
سلام و حالپرسی و شروع ِخوشزبانیت
فقط نهکوچهباغ ِما،فقط نهاینکه این محل
احاطه کرده شهر را شعاع ِ مهربانیت
کاظم_بهمنی
بی رنج، زین پیاله کسی می نمی خورد
بی دود، زین تنور به کس نان نمیدهند
تیمار کار خویش تو خودخور، که دیگران
هـرگـز بـرای جـرم تـو، تـاوان نمیدهند
پروین_اعتصامی
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
حافظ
پروانه هم شبیه من از ساده لوحی اش
دلبستهی گلی ست که درکش نمی کند
محمدعلی_بهمنی
ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست
تحفهای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست
خاقانی
تا زمانى كه رسيدن به تو امكان دارد
زندگى دردِ قشنگىست كه جريان دارد ...
على_صفرى
همه باغ دلم آثار خزان دارد، کو؟
آن که سامان بدهد این همه ویرانی را
حسین_منزوی
گفتی به عشق دیگری آلودهای تهمت مکن
حاشا معاذالله کجا عشق من و آلودگی
وحشی_بافقی
خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد
که مرگِ من نمیارزد به غصه خوردنِ تو
حسین_زحمتکش
خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد
که مرگِ من نمیارزد به غصه خوردنِ تو
حسین_زحمتکش