میخواهم و میخواستمت، تا نفسم بودمیسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود، که این شعله بیدارروشنگر شبهای بلند قفسم بود
میخواهم و میخواستمت، تا نفسم بودمیسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود، که این شعله بیدارروشنگر شبهای بلند قفسم بود
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشتغم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود
دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمرتنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هستحاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود
سیمای مسیحایی اندوه تو، ای عشقدر غربت این مهلکه فریاد رسم بود
لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتمرفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود
**************
من سکوت خویش را گم کردهاملاجرم در این هیاهو گم شدم
**************
من سکوت خویش را گم کردهاملاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه میپرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریادها
ساز جانم ازتو پر آوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتمچون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ وبار من شکفتتو مرا بردی به شهر یادهامن ندیدم خوش تر از جادوی توای سکوت ای مادر فریادها
گم شدم در این هیاهو گم شدمتوکجایی تا بگیری داد من؟گر سکوت خویش را میداشتمزندگی پر بود از فریاد من
**************
بگذار سر به سینه من تا که بشنویآهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشقآزار این رمیده سر در کمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمتاندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جانعمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کامخواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار منای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنیمن چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستارههای تو را دانه چین کنمبا اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبحبگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خندههای توام، بیشتر بخندخورشید آرزوی منی، گرم تر بتاب