دستان تو



و دستان تو


بداهه ای گرم و به‌هنگام بود


که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمی‌گنجید





آمدی با سخاوت دستانت


و از کنار ناخن‌هایم، برگ‌های تازه جوانه زد


بر چند شاخگی موهایم


گنجشک‌های جوان لانه ساختند


و آوازهای تازه آموختم





به آینه گفتم فرصت کم است


وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است


دستی به موهایم بکش


هرطور شده باید این فصل


زیبا بمانم.





"لیلا کردبچه"