برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم که میگفت

پاشو ببین عجب برفی اومده

برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار

مادرم حتی یک ساعت بیشتر

برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات

برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده !
!

برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم
تا ابد ادامه داشت

اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد

برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد......

و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد......