سنگین نمیشد اینهمه خواب ستمگران
گر میشد از شکستن دلها صدا بلند
صائب_تبریزی
سنگین نمیشد اینهمه خواب ستمگران
گر میشد از شکستن دلها صدا بلند
صائب_تبریزی
گم کرده ام من کعبه را در عمقِ آن چشمانِ تو
از بس که من بر دورِ آن دو چشمِ تو چرخیده ام
جز خودم هیچکسی در غم تنهایی من
مثل فواره سر گریه به دامان نگرفت
فاضل_نظری
R@iny (02-13-2019)
از تو پرسیدم برایت کیستم ؟
گفتی.....
"رفیق"
آنچه در "تعریف" ما گفتی
کم از تحقیر نیست...
حسین_زحمتکش
پَناه میبرم از بغض در گلو مانده
به دشت دامن گلدار مادرم گاهی
من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
میتوانستی نتازی بر من، اما تاختی
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی
فاضل_نظری
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی...
علیرضا_بدیع
R@iny (02-13-2019)
قطرهای پلک مرا بدجور سنگین کرده است
مثل اشک برهها در شام قربانی شدن
خوب میفهمم چه حالی دارد از بیهمدمی
پابهپای گرگها سرگرم چوپانی شدن
حسنا_محمد_زاده
R@iny (02-13-2019)
هی! حواست هست اصلاً، سخت دلتنگِ توام؟
عاشق این اخمِ بی احساسِ بدرنگِ توام؟
جواد_مزنگی
R@iny (02-13-2019)
ديدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت اين چشم به راهي
فریدون_مشیری