به تو می اندیشم ...
به تو که در پی افکار غلط از دلم دور شدی
پی تو آمدم اما , باد سر کردن چادر , به زخمم داد نسیم
تو نسیمی دادی و خزان در دل من پای گرفت
زیر پایت ریختی برگ پاییز مرا و چقدر خورد شدم
بعد از آن زیر رگبار لگد مال همه مردمکان
تن من درد گرفت
و نسیمی که تکانم داد و نفس های توهم در دل آن جاری بو