هركه را جامه ز عشقی چاك شد
او ز حرص و جمله عیبی پاك شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
پوزبند وسوسه عشق است و بس
ورنه كی وسواس رابستهاستكس
عاشقم من بر فن دیوانگی
سیرم از فرهنگی و فرزانگی
هرچه غیر شورش و دیوانگی است
اندر این ره دوری و بیگانگی است