امشب که خون از بیت بیتِ شعر من جاریست
لبخندهای مضحکم از روی ناچاریست
سرما که آمد، عشق همدستِ کلاغان شد
کارِ مترسک در زمستان، «آدم آزاری»ست!
دهقان عاشق! کوه اگر این بار ریزش کرد
پیراهنت را در نیاور، قصّه تکراریست
بگذار تا در هم بریزد خاطرات ما!
این بار مفهوم سکوتِ تو فداکاریست
ریل و قطار از هم جدا باشند، میپوسند
دور از دل هم سهم هردو گریه و زاریست
دیشب تو گفتی مرگ هم یک جور خوشبختیست
پایان هر خوابی که میبینیم بیداریست
من هم قطاری خارج از ریلم؛ خیالی نیست
بگذار و بگذر تا بمیرم، زخم من کاریست
امید_صباغ_نو