یوسف و زلیخا را بی خیال !
من
در آغوش همین پیراهن یادگاری
هزار سال جوان تر میشوم . . . !
یوسف و زلیخا را بی خیال !
من
در آغوش همین پیراهن یادگاری
هزار سال جوان تر میشوم . . . !
قاصدک ٬ حرف دلم را تو فقط میدانی
نامه عاشقی ام را تو فقط میخوانی
قاصدک همه رفتند هیچ کس با من نیست
تو بگو باز چرا با من می مانی
روی کفنم بنویسید
موریانه ها
زهرمارتان
این تن که می خورید
حسرت شیرین بود
که خاک به آغوش کشید !
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور دیگر
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور که دلت قرص شود که من هستم
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی
عشق یعنی مستی دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا صحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
تمام امید اسیابان به وزش باده
تا آسیابش از کار نیفته
قلبم آسیاب
خودم آسیابان
و نفسهات باد…!
گاهی “دوست داشتن” پنهان بماند قشنگ تر است
دوست داشتن را باید کشف کرد ، درک کرد و از آن لذت برد . . .
دوستت داشتم
دوستت دارم
و دوستت خواهم داشت
از آن دوستت دارم ها
که کسی نمی داند
که کسی نمی تواند
که کسی بلد نیست !
تا دیروز
هر چی مینوشتم
عاشقانه بود
از امروز
هر چی بنویسم
صادقانه است
پس صادقانه میگویم
عاشقانه دوستت دارم
همین چند روز پیش
فکر می کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم
از همین چند روز پیش
هیچ کس
شبیه تو نیست…!