من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اماآن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست آن کهنه درختم که تنم زخمی برف استحیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیستروز که محتاج توام ، جای تو خالیستفردا که می آیی به سراغم نفسی نیست در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب استوقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست