نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: حکایتی بسیار زیبا

Hybrid View

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    8006
    نوشته ها
    912
    پسندیده
    273
    مورد پسند : 641 بار در 412 پست
    Linux Chrome 67.0.3396.87
    همسر پادشاه, بهلول را دید ، كه با كودكان بازی می كرد و با انگشت بر زمین خط می كشید .
    پرسید : چه می كنی ؟
    گفت : خانه می سازم
    پرسید : این خانه را می فروشی ؟
    گفت : می فروشم .پرسید : قیمت آن چقدر است؟
    بهلول مبلغی را گفت !
    همسر پادشاه فرمان داد كه آن مبلغ را به او بدهند ،بهلول پول را گرفت و میان فقیران قسمت كرد .
    هنگام شب پادشاه در خواب دید كه وارد بهشت شده ، به خانه ای رسید
    خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند :این خانه برای همسر توست...!!
    روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید:همسرش قصه ی بهلول را تعریف كرد !
    پادشاه نزد بهلول رفت و او را دید كه با كودكان بازی می كند و خانه می سازد .
    گفت : این خانه را می فروشی ؟
    بهلول گفت : می فروشم .
    پادشاه پرسید : بهایش چه مقدار است ؟
    بهلول مبلغی گفت كه در جهان نبود !
    پادشاه گفت : به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته ای !
    بهلول خندید و گفت : همسرت نادیده خرید و تو دیده می خریمیان این دو، فرق بسیار است...!!!
    ارزش كارهای خوب به این است كه برای رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا.

  2. 3 کاربر پست Banoo-Asal عزیز را پسندیده اند .

    ,,, (07-17-2019),Anoosh (07-17-2019),mohsen32 (07-17-2019)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن