آن قَدَر بار ندامت به وجودم جمع است
که اگر پایم از این پیچ و خم آید بیرونلنگ لنگان درِِ ِ دروازه هستی گیرم
نگذارم که کسی از عدم آید بیرون!
آن قَدَر بار ندامت به وجودم جمع است
که اگر پایم از این پیچ و خم آید بیرونلنگ لنگان درِِ ِ دروازه هستی گیرم
نگذارم که کسی از عدم آید بیرون!
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.