برای رقم زدن سرنوشت کودک به بهترین شکل،توجه کردن به احساسات و وضعیت روانی او است
.
.
.
.
دانش آموز را مضطرب نکنید یک اصل مسلم روانشناسی این است که اضطراب، قدرت یادگیری افراد را کاهش می دهد. انسان وقتی اضطراب پیدا می کند نه چیزی می فهمد و نه چیزهایی که می داند را به خاطر می آورد انسان ممکن است تحت تاثیر اضطراب زیاد نام خودش را هم فراموش کند. در این صورت چرا بعضی از معلمین یا والدین توقع دارند با تنبیه و تهدید دانش آموزی را مجبور به یادگیری کنند. آنها غافلند که همان لحظه که دانش آموز را مضطرب کرده و قدرت یادگیری او را به شدت کاهش داده اند. برعکس اگر بتوانیم دانش آموزان را شاد و سرحال نگه داریم و با تشویق و محبت با آنها رفتار کنیم آنها را برای یادگیری تحریک کرده ایم و حواسشان را روی درس متمرکز کرده ایم. خوشا به حال معلم یا مادری که در تمرین با کودک او را می خنداند و شاد می کند. البته نه خنده ای که موجب بازیگوشی و حواس پرتی شود. در این خصوص قدرت کنترل مادر یا معلم اهمیت دارد.
.
.
بازی یادتان نرود مادری می گفت، من وقتی می بینم فرزندم حوصله درس خواندن ندارد، یک بازی ترتیب می دهم که در آن بازی درسهایش تمرین می شود. مثلا کنارش می نشینم و از او می خواهم روی هر کلمه ای که دست می گذارم آن را بخواند. سپس با حرکاتی طنز آمیز و کلماتی بچگانه بازی را انجام می دهم. در مقابل مادر دیگری می گفت، موقع انجام تکالیف فرزندم چنان سخت گیری می کنم و کلمه به کلمه مشق او را زیر نظر می گیرم که فرزندم با ترس و دلهره و گاهی با گریه مشقهایش را می نویسد.
.
.
مشق زیاد بی خاصیت در بین معلمان هم طرز فکر های مختلفی وجود دارد که بعضی از آنها اگر چه از روی دلسوزی معلم اجرا می شوند، به نفع دانش آموزان نیستند. بعضی معلمان نوشتن تکالیف زیاد را به نفع بچه ها می دانند اما کودکی خودشان را فراموش کرده اند که مشقهای طولانی چقدر برایشان آزار دهنده بود. مشق نوشتن تا اندازه ی کم، برای یادگیری واجب است اما مشق زیاد هیچ تاثیر خوبی روی بچه ها ندارد. تکالیف بچه ها وقتی زیاد باشد آنها را خسته و بی حوصله می کند و وقتی یک دانش آموز خسته و بی حوصله می شود هیچ چیزی را یاد نمی گیرد او صرفا می نویسد بدون اینکه با آن نوشته ارتباطی برقرار کند. مشقهای زیاد فقط بچه ها را از درس و مدرسه بیزار می کند و هیچ خاصیت دیگری ندارد.
.
.
با دانش آموز ضعیف، مدارا کنیم با دانش آموزانی که درسشان ضعیف است، مدارا کنیم تا وقتی بزرگتر شوند و به اهمیت درس و تحصیل پی ببرند و با تلاش بیشتر ضعفهایشان را جبران کنند. دانش آموزی که به کلاس دوم می رود لااقل بر تمام درسهای کلاس اول تسلط پیدا کرده و ضعفهایش جبران می شود. چنین دانش آموزی کُند پیش می رود اما اگر روح یادگیری و عشق به تحصیل در او حفظ شود، بعدها با تلاش خودش عقب ماندگیها را جبران می کند. اگر می خواهیم سرنوشت کودکانمان را به بهترین شکل رقم بزنیم باید به احساسات دانش آموزان و وضعیت روانی شان توجه داشته باشیم.