نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: باور کن رفتنش رو

  1. Top | #1
    ! Zendegi

    باور کن رفتنش رو

    صبح ،قبل از این که از خونه بزنم بیرون و برم شرکت ، براش تو یه کاغذ نوشتم "امروز هوا ابریه،اگه بی من رفتی بیرون چتر هم باخودت ببر" و چسبوندمش به درِ یخچال و رفتم.‌‌..
    غروب که از شرکت برگشتم دراز کشیده بود رویِ مبل و داشت موهای خرمایی رنگش رو دور انگشتاش میچرخونوند و رمانِ صد سال تنهایی رو برای بار دوم میخوند...
    لباس هام رو که عوض کردم ،براش نوشتم " امروز خیلی خسته بودم، این لباس سبزه رو که پوشیدی خیلی خوشگل تر شدی و خستگیم در رفت وقتی دیدمت" و چسبوندمش به درب کمدش ...
    شب که خواستیم بخوابیم، کنار تخت وایساد و دستش رو برد پشت سرش و موهاش رو باز کرد و بعد از این که یه کش و قوس به بدنش داد ،اومد کنارم خوابید.
    روی پیشونیش یه آبشار سقوط کرده به سمت چشمه‌ی چشم هاش،توی اون چشمه،پشتِ پلک هاش ،انگار که یک ماهی راهش رو گم کرده و داره دنبال دریا میگرده و همش در حال چرخیدن از اینور پلک ها به اونوره پلک هاست...
    صورتم رو میبرم نزدیکش و گوشه چشمش رو میبوسم و در گوشش میگم: " دیدنِ خواب دیدنِ تو آرامبخش ترین لحظه ی شب منه..."
    همیشه وقتی از خواب بیدار میشه ،پرده هارو میزنه کنار و روبروی من ، جلویِ آیینه وایمیسه و سرش رو به سمت شونه هاش خم میکنه و موهاش رو شونه میکنه...
    منم از همون روی تخت نگاهش میکنم و دست میکشم به موهاش و میگم: "کاش یه تار از موهات روی اون شونه جا بمونه.تا من با همون یک تار مو سال ها زندگی کنم...
    برمیگرده و بهم میخنده، بعد با انگشتش بهم اشاره میکنه که دنبالم بیا و خودش میدوئه و از اتاق میره بیرون.
    از جام بلند میشم، میرم تو پذیرایی، درِ همه پنجره ها بازه و یک بادِ مرده روی پرده ها شکم میندازه..میچرخم تا دور و اطرافم رو ببینم و پیداش کنم، رو همه‌ی دیوار ها پُره از کاغذهایی با نوشته های من و باد اونارو بالا و پایین میکنه.
    صدای بسته شدنِ در میاد، میرم سمت در
    ، یه تیکه کاغذ رو در چسبیده که روش با دست خط خودم نوشته " باور کن رفتنش رو "
    .
    | #امیرحسین_سرمنگانی |
    .

  2. کاربر مقابل پست ! Zendegi عزیز را پسندیده است:

    ,,, (07-19-2019)

  3. Top | #2
    ! Zendegi
    می‌‌گفت آدم‌ها گنجشک‌های حیاط پشتی‌ خانه‌تان نیستند که برایشان دانه بپاشی،
    به هر روز آمدنت عادتشان بدهی‌
    گاه و بیگاه روی پله‌ها بنشینی برایشان درد دل کنی‌
    یا چشم‌هایت را ببندی و در خلسه ی مالیخولیایی خودت به جیک جیکشان گوش کنی‌
    بعد یکروز حوصله‌ات سر برود
    خسته از شلوغی، خسته از بودنشان، راحت را بکشی بروی!

    آدم‌ها حتی مثل گنجشک‌ها نیاز به کیش کیش ندارند، می‌‌روند اما با دلی‌ شکسته...

    #نیکی‌_فیروزکوهی
    ویرایش توسط ! Zendegi : 08-03-2019 در ساعت 08:37 PM

  4. کاربر مقابل پست ! Zendegi عزیز را پسندیده است:

    Anoosh (08-03-2019)

  5. Top | #3
    ! Zendegi
    اگه کسی شمارو بخواد حتما جایی براتون باز میکنه.
    خودتونو مجبور نکنید که به زور برای خودتون جابازکنید...
    خودتو به کسی که قدرتو نمیدونه تحمیل نکن.!!
    توهم اعجوبه بودن به سرش میزنه وبااحساست بازی میکنه..!!
    نه عروسک باش ونه عروسک گردان...
    فقط خودت باش...!!!!

    الهی_قمشه_ای
    ‌‌

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن