ای کرده تو مهمانم، در پیش درآ جانمزان روی که حیرانم، من خانه نمیدانم
ای گشته زِ تو واله، هم شهر و هم اهلِ دِهکو خانه؟ نشانم ده، من خانه نمیدانم
زان کس که شدی جانش، زان کس مَطَلب دانشپیشآ و مرنجانش، من خانه نمیدانم
وان کز تو بُوَد شورَش، میدار تو معذورشوز خانه مکن دورش، من خانه نمیدانم
من عاشق و مشتاقم، من شهرهی آفاقمرَحمآر و مکن طاقم، من خانه نمیدانم
ای مطربِ صاحب صف! میزن تو به زخمِ کفبر راه دلم این دف، من خانه نمیدانم
شمسالحق تبریزم، جز با تو نیامیزممیافتم و میخیزم، من خانه نمیدانم