حضور

[! Zendegi]

این تو هستی، سرشار از ارتعاشات مختلف با رنگ های مختلف، این رنگ ها دیدنی نیستند، ولی حس کردنی هستند؛
این حسی است که تو به آدم ها میدهی؛
وقتی اولین بار با تو برخورد میکنند فارق از آنچه در تو میبینند این رنگ ها رو حس میکنند و این دقیقا چیزیست که باعث میشه آدم ها بخوان بیشتر با تو باشن،
این اون چیزیه که یک رابطه رو میتونه پایدارتر کنه،
و این دقیقا اون چیزیه که تو رو در مدارِ فرصت های خاص، آدم های متناسب با خودت قرار میده.

[! Zendegi]

آنجا که یک گزینه برای کسی بودید نه اولویتش و بارها دیگران به ناراحتی و دلشکستگی شما ارجحیت داشتند، به خودتان احترام بگذارید و او را با اولویت‌هایش تنها بگذارید.
بپذیرید و درک کنید که رابطه‌ای که بر اساس عشق حقیقی، صمیمیت، صداقت و تعهد بنا نشده باشد، رابطه سالمی نیست پس به آن دل خوش نکنید.

[! Zendegi]

من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمی‌کند.

نه ابرو درهم می‌کشد نه لبخندش ترفند تجاوز به حق نان و سایه‌بان دیگران است.

من یک لر ِ بلوچ ِ کرد فارسم، یک فارس‌زبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی ِ آسیایی‌ام، یک سیاه‌پوست زردپوست سرخ‌پوست سفیدم


که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم


بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس می‌کنم.


من انسانی هستم میان انسان‌های دیگر بر سیارهٔ مقدس زمین،


که بدون حضور دیگران معنایی ندارم. ترجیح می‌دهم شعر شیپور باشد، نه لالایی.

#شاملو

[! Zendegi]

درست
لحظه‌ای که می‌خواهید
رویاهای خود را به خاک بسپارید
خبر خوبی خواهد رسید

#سیدعلی_صالحی

[! Zendegi]

و تمام روزنامه های جهان
عکس تو را چاپ کرده بودند!
به تماشای هر نمایشی رفتم
تو را در صندلی کنار خود دیدم!


هر عطری که خریدم،
تو مالک آن شدی! پس کی؟
بگو کی از حضور تو رها میشوم!؟
مسافر همیشه همسفر من. . .


نزار_قبانی