رازداری کن و از من گله در جمع مکن
باز بازیچه مشو، بار سفر جمع مکن
با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
خویش را مایهی دلگرمی هر جمع، مکن
کاظم_بهمنی
رازداری کن و از من گله در جمع مکن
باز بازیچه مشو، بار سفر جمع مکن
با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
خویش را مایهی دلگرمی هر جمع، مکن
کاظم_بهمنی
می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز عشق جوابی به سوال تو ندارم
شفیعی_کدکنی
در ره عشقش چو دانش باید و بی دانشی
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم
عطار
پیراهنِ تو ، "اَمن ترین" جای زمین است
کم کم بدنت ساده ترین شکل وطَن شد
سعید_شیروانی
خواستم دیگر فراموشت کنم، اما نشد
خواستم، اما نشد، این کار آرامم نکرد
نجمه_زارع
! SETAre * (12-15-2018)
هر چه کردی نیک و بد فردا به پیشت آورند
بی شک ای مسکین اگر در دل نداری آوَری
کسایی_مروزی
عشق کو تا نو کنم با درد پیمانی درست
از فغان در شهر نگذارم گریبانی درست
عرفی_شیرازی
سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است
گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است
صائب_تبریزی
گفتم كه با فراق مدارا كنم، نشد
يك روز را بدون تو فردا كنم، نشد
در شعر شاعران همه گشتم كه مصرعى
در شأن چشم هاى تو پيدا كنم، نشد
سجاد_سامانی