صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از 11 به 16 از 16

موضوع: تلخ است که لبریز حقایق شده است

Hybrid View

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    1770
    نوشته ها
    16
    پسندیده
    0
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 53.0.2785.116
    کلبه ای می سازمپشت تنهایی شب، زیراین سقف کبودکه به زیبایی پرواز کبوتر باشدچهارچوبش از عشق، سقفش از عطر بهاررنگ دیوار اتاقش از آبپنجره ای از نور، پرده اش از گل یاس..
    عکس لبخند تو را می کوبمروی ایوان حیاطتا که هرصبح اقاقی ها را با تو سرشار کنمهمه دلخوشیم بودن توستو چراغ شب تنهای من، نور چشمان تو استکاشکی در سبد احساسم، شاخه ای مریم بودعطر آن را با عشقتوشه راه گل قاصدکی می کردمکه به تنهایی تو سر بزندتو به من نزدیکی و خودت می دانیشبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوتگرمی دست تو را می طلبد.

  2. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    1770
    نوشته ها
    16
    پسندیده
    0
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 53.0.2785.116
    سراسر اسمان یک قفس استکه نمیدانم درش..کدام ستاره؟کدام ماه؟کدام سیاره است..؟سراسر زمین یک قفس استکه نمیدانم درش...کدام کوه؟کدام برکه؟کدام خانه است...؟سراسر زمین و اسمان یک قفس استکه نمیدانم درش.....بگذریممراچه کار به در!اینجا که دانه هست..اب هم هست..گه گاه نغمه ای هم میخوانم...


  3. Top | #3

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    1770
    نوشته ها
    16
    پسندیده
    0
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 53.0.2785.116
    وقتی که قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،
    وقتی نمیتوانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌
    و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشکند ..
    وقتی احساس‌ میکنیم
    بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است
    و رنج‌ها بیشتر از صبرمان ..
    وقتی امیدها ته‌ میکشد
    و انتظارها به‌ سر نمیرسد ...
    وقتی طاقتمان تمام‌ میشود
    و تحمل مان‌ هیچ ...
    آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
    و مطمئنیم‌ که‌ تو
    فقط‌ تویی که‌ کمکمان‌ میکنی ...

    آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا میکنیمو تو را میخوانیم ...
    آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ میکشیم
    تو را گریه ‌میکنیم ...
    و تو را نفس میکشیم ...
    وقتی تو جواب ‌میدهی،
    دانه ‌دانه‌ اشکهایمان ‌را پاک‌ میکنی ...
    و یکی یکی غصه‌ها را از دلمان ‌برمیداری ...
    گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز میکنی
    و دل شکسته‌مان‌ را بند میزنی ...
    سنگینی ها را برمیداری
    و جایش‌ سبکی میگذاری و راحتی ...
    بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
    و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند ...
    خواب‌هایمان‌ را تعبیر میکنی،
    و دعاهایمان‌ را مستجاب ...
    آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی ؛
    قهرها را آشتی میدهی
    و سخت‌ها را آسان
    تلخ‌ها را شیرین میکنی
    و دردها را درمان
    ناامیدی ها، همه امید میشوند
    و سیاهی‌ها سفید سفید ...

  4. Top | #4

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    1770
    نوشته ها
    16
    پسندیده
    0
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 53.0.2785.116
    ما از خدای گم شده ایم او به جستجوست
    چون ما نیازمنـد و گرفتـار آرزوست
    گاهی به برگ لالــه نویسد پیــام خویش
    گاهی درون سینــه مرغان به های و هوست
    در نـرگـس آرمیـد که بینـد جمـال مـا
    چندان کرشمـه دان که نگـاهش به گفتگوست
    آهی سحرگهـی که زنـد در فـراق ما
    بیرون و اندرون ،زبر و زیر و چارسوست
    هنگامـه بسـت از پی دیـدار خاکیـی
    نظاره را بهـانه تمـاشـای رنگ و بوست
    پنهـان بـه ذره ذره و نـاآشنـا هنـوز
    پیدا چو ماهتاب و به آغوش کاخ و کوست
    درخاکـدان مـا گهـر زنـدگی گـم است
    این گوهری که گم شدست ماییم یا که اوست
    ؟!



    بگذار تا ازین شب دشوار بگذریم...
    آنگه..... چه مژده‌ها که.. به بام سحر بریم
    رود رونده سینه و سر می‌زند به سنگ
    یعنی بیا که ره بگشاییم و بگذریم
    لعلی چکیده از دل ما بود و یاوه گشت
    خون می‌خوریم باز که باش بپروریم...

  5. Top | #5

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    1770
    نوشته ها
    16
    پسندیده
    0
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 53.0.2785.116
    شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد
    ونسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد
    بوی هجرت می آید
    بالش من پر آواز پر چلچله ها ست

    صبح خواهد شد
    و به این کاسه آب
    آسمان هجرت خواهد کرد
    باید امشب بروم


    من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
    حرفی از جنس زمان نشنیدم
    هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
    کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
    هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

    من به اندازه یک ابر دلم میگیرد
    شبی از شب ها
    مردی از من پرسید
    تا طلوع انگور چند ساعت راه است ؟
    باید امشب بروم
    باید امشب چمدانی را
    که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
    و به سمتی بروم
    که درختان حماسی پیداست
    رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می
    خواند

  6. Top | #6

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    1770
    نوشته ها
    16
    پسندیده
    0
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 53.0.2785.116
    در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
    روبه صفتان زشت خو را نکشند
    گر عاشق صادقی، زکشتن مهراس
    مردار بود هر آنکه او را نکشند
    چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
    چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
    خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن
    خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
    برای ما که خسته ایم نه؛ ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
    تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن