کوچه ای را بود نامش معرفتمردمانش بامرام از هر جهتسیل آمد کوچه را ویرانه کردمردمش را با جهان بیگانه کردهرچه در آن کوچه بود از معرفتشست و با خود برد سیل بی صفتاز تمام کوچه تنها یک نفرخانه اش ماند و خودش جست از خطر...راه و رسم نیک هرجا بود و هستاز نهاد مردم آن کوچه استچونکه در اندیشه ام اینگونه ایحتم دارم بچه آن کوچه ای...!