ما خاطره ها را می سازیم
و خاطره ها ما را ویران می کنند …



وقتی نخواستنت…
آروم بکش کنار …
غم انگیز است اگر تو را نخواهد
مسخره است اگر نفهمی
احمقانه است اگر اصرار کنی . . .
ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﺗﻮﭖ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﺧﺎﻃﺮﻩ ، ﺍﺷﮑﯽ …



تو خیسِ بارانی اما من مثل اتاق زیر شیروانی پُر از خاطره بارانم …



طب سوزنی عجیبی ست مرور خاطراتت
تمام سوزن ها یکجا در قلب آدم فرو می رود !



گاهی دلگرمی یک دوست آنقدر معجزه میکند
که انگار خدا در زمین کنار توست . .



طوری خاطره بسازید که بعد از شما هم بتواند زندگی کند …



تمام خاطراتمان را مرور کرده ام
زیر همه ی اشک هایم خط کشیده ام
همه ی صبرم را “حفظ” کرده ام
فقط دعایم کن که در “امتحان” نبودنت “رد” نشوم !



روزی خواهیم فهمید از زندگی هیچ نداریم جز خاطره ای که رهایمان نمیکند …



تو مال من بودی اما صاحبت کسی دیگر شد
تمام سهم الارث من از تو “خاطراتت” شد !



عشق هیچگاه نمی میرد
تنها از لبخند به اشک
از اشک به خاطره
و از خاطره به لبخند تغییر ماهیت میدهد !



وقتى حالت خوب نیست
خاطره ها زودتر از همه میان عیادتت …



تقصیر از من است
آن زمان که گفتی قول بده همیشه کنارم بمانی
یادم رفت بپرسم کنار خودت یا خاطره هایت !!!



می خواهم مُچاله و خیس در آغوشش بمانم !
از پهن شدن بر بند خاطرات بیزارم …



چه بیهوده اختراع شد
سَم ، شکنجه ، تیغ ، چوبه ی دار و امثال اینها !
وقتی یک خاطره می تواند نفست را بند بیاورد
زمین گیرت کند
تو را به گریه بیندازد
خونت را به جوش آورد و …



قرار بگذار
هرجای دنیا که باشی به دیدار تو خواهم آمد
چمدان خاطره ها را هم خواهم آورد …



قبل از اینکه بیایی خواب نمیدیدم
قبل از اینکه بروی هم …
اما چند وقتی است با چشمانی باز ، نیمه های روز و حتی ایستاده میان هجوم آدمها هم خواب می بینم !
خواب هایی واضح ، روشن و با جزئیات و تلخ !!!



دیگر خاطرت عزیز نیست ولی خاطراتت …



کاش میشد خاطرات را جمع کرد و در حیاط خلوت خانه آتش زد تا خاکسترش را باد ببرد !