به زمستان فکر می کنم و
نداشتنت
فکرِ شبهای بلندش
تنم را می لرزاند
تو زردیِ روزگار
امروزتون
به سرخی سیب باشه
انشا الله … !
یک قرمز تند
همراه همیشگی چشم هایم …
و خیالت که همچون
بادبادکی
مرا از این کابوس های خاکستری
از غرق شدن در روزمرگی ها
بالا می کشد …
من به معجزه این خیال های
گاه و بی گاهت
ایمان دارم …