اولین کسی که به چشمم میاد به پسر هم سن و سال خودمه که پشت میز نشسته.... بعد از چند لحظه که با نگاه عمیقش حالتهای من رو کنکاش میکنه با لبخند تلخی از پشت میز بلند میشه و میگه:سلام... باید سروش باشی؟
طاهر و اشکان هم از جاشون بلند میشن... چشمهای طاهر خیسه... ته دلم یه جوری میشه
با سر جواب سوال اون پسر جوون رو که به راحتی میشه گفت همون روانشناسه میدم
در رو پشت سرم میبندمو زیر لب سلامی رو زمزمه میکنم
با دست به مبل اشاره میکنه و میگه: بشین.. راحت باش
سری تکون میدمو نزدیک ترین مبل رو برای نشستن انتخاب میکنم... بعد از نشستن من بقیه هم به آرومی میشینند
اشکان: آقای دکتر داشتین میگفتین؟
دکتر: آره... هنوز باورم نمیشه که دلیل غیبت ترنم مرگ اون بوده باشه
بعد نگاهش رو به طاهر میدوزه و میگه: فکر کردم به زور مجبور به ازدواجش کردن
طاهر نگاهش رو از دکتر میگیره و به زمین زل میزنه... دکتر هم دیگه بحث رو ادامه نمیده و مسی صحبت رو عوض میکنه
دکتر: هر چند ترنم روز آخری که اینجا اومده بود در مورد ماشینای مشکوکی که تعقیبش میکردن صحبت میکرد... من بهش گفته بودم راجع به این موضوع به خونوادت بگو ولی مثله اینکه اجل مهلتش نداد
طاهر به سختی میگه: نه... در موردش با من حرف زده بود ولی من جدی نگرفتم... نباید میذاشتم تنها به شرکت بره... شب قبلش همه چیز رو بهم گفته بود... اون لعنتیا چند تا عکس برا....
دکتر: خودت رو اذیت نکن... میدونم... ولی فکر میکردم در مورد تعقیب و گریز چیزی بهت نگفته
طاهر آهی میکشه و میگه: نه اون شب همه چیز رو بهم گفت... ایکاش موضوع رو جدی میگرفتم... ایکاش
اشکان: دکتر در مورد گذشته ها ترنم چیزی بهتون نگفت
دکتر: ترنم به یکی احتیاج داشت تا باهاش حرف بزنه و من هم این فرصت رو در اختیارش گذاشتم تا بدون ترس و نگرانی از قضاوت اطرافیان خودش رو سبک کنه... تا اونجایی که من میدونم ترنم همه چیز رو در مورد گذشته ها برام تعریف کرده
به سرعت میگم: در مورد مدرک یا چیزی که نشونه ی بیگناهیش باشه حرفی نزده... دوستش ماندانا میگفت ترنم به یه نتایجی رسیده بود ولی چون کسی باورش نکرد سکوت رو به حرف زدن ترجیح داد
دکتر: ترنم خیلی جاها اشتباه کرد و یکی از بزرگترین اشتباهاتش سکوتش بود
-سکوت در برابر چی؟
دکتر: اون نمیخواست سکوت کنه ولی وقتی کسی باورش نکرد قید همه چیز رو زد
-ترنم بهتون در مورد گذشته ها چی گفته
دکتر: خیلی چیزا
با کنجکاوی به دهن دکتر زل میزنمو اون هم در مورد حرفای ترنم میگه... با هر حرف دکتر بیشتر تو فکر میرم... دکتر از همه چیز میگه... دقیقا حرفای ترنمه... شک ندارم... همه ی حرفای دکتر برام آشناست... دقیقا همون حرفای گذشته ها... فقط فرق الان و گذشته در اینه که تو اون روزا بی تفاوت از کنار این حرفا میگذشتمو الان حاضرم همه ی زندگیمو بدم تا بیشتر از اون روزا بدونم... با تموم شدن حرف دکتر دهن من و طاهر باز میمونه... باورم نمیشه که ترنم به چنین چیز مهمی رسیده بود ولی باز هم کسی به حرفش ترتیب اثر نشون نداده بود
اشکان: یعنی میخواین بگین ترانه قبل از مرگش کسی رو ملاقات کرده؟
یه دختر... که هیچی ازش نمیدونیم
دکتر: من فقط دارم حرفایی رو میزنم که یه روزی ترنم به من زد... یه روزی ترنم این حرفا رو به من زد و من هم الان دارم به شماها میگم... البته دلایلش منطقی بود ولی مثله همیشه مدرکی نداشت تا حرفاش رو ثابت کنه
یعنی اون دختر کی میتونست باشه؟
طاهر سرشو بین دستاش میگیره و میگه: ترنم اون روزا یه چیزایی میگفت ولی من هم بیخیالش شده بودم... با پیدا شدن اون فیلم من به کل از ترنم ناامید شده بودم... فکر میکردم یه بازیه جدیده
دکتر متعجب میگه: کدوم فیلم؟
از فک اون دخت بیرون میامو با لحن تلخی میگم: فیلمی که از اتاق ترانه پیدا شد... ترنم توی اون فیلم داشت با یه نفر در مورد عشقش صخبت میکرد... در مورد عشقش به سیاوش...
دستامو مشت میکنمو همونطور که از شدت عصبانیت صدام میلرزه ادامه میدم: ترنم توی اون فیلم خیلی چیزا گفت... از تنفرش به من... از عشقش به سیاوش... از اینکه به هر قیمتی حاضره به سیاوش برسه... اونجا بود که تصمیم گرفتم برای همیشه قیدش رو بزنم... اونجا بود که همه ی باورهام رو نسبت به ترنم از دست دادم... اونجا بود که همه ی غرور و شخصیتم رو خورد شده دیدم
دکتر با ناباوری میگه: ولی این غیرممکنه... ترنم تا لحظه ی آخر فقط و فقط از عشق تو حرف میزد... وقتی اسم تو میومد اشک تو چشماش جمع میشد
اشکان: ما فکر میکنیم ترنم به خاطر سیاوش با سروش نامزد شد ولی بعد از مدتی به سروش علاقه مند شد ولی یه نفر که از خیلی چیزا باخبر بوده همه چیز رو خراب میکنه... هر چند نمیدونیم به خاطر چی؟... ولی با این کارش باعث نابودیه زندگیه خیلیا میشه... ترنم... ترانه... سروش.. سیاوش...
طاهر: همین طور زندگی من و خونوادم
دکتر سری به نشونه ی نه تکون میده و میگه: محاله... من میتونم به جرات بگم ترنم چنین آدمی نبود... نمیدونم اون فیلم چی بود ولی میدونم ترنم هیچوقت هیچ علاقه ای به سیاوش نداشته... من شغلم طوریه که با یه نگاه با یه حرف با یه اشاره میتونم طرف مقابلم رو بشناسم... ترنم دیوونه ی سروش بود... وقتی ترنم از سیاوش حرف میزد لحنش کاملا عادیه عادی بود ولی وقتی از سروش میخواست چیزی بگه صداش میلرزید... اشک تو چشماش جمع میشد... وسط حرفاش از شعر استفاده میکرد... بغض میکرد... عشق از تک تک حرکاتش پیدا بود