رآه ِ گریزی نیستـــ
از خآطرآتی که هر شب در آغوشم می گیرند . . .
رآه ِ گریزی نیستـــ
از خآطرآتی که هر شب در آغوشم می گیرند . . .
شناسنامه رو بی خیال !محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه بر هم ننهد عاشق صادق
آنرا که به دل عشق بود خواب نباشد
شناسنامه رو بی خیال !محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
جای شب و روزمان عوض شده .....شبها بیدار ....و عجیب انکه روزها نیز به اجبار بیدار ...
روزا میخوابم سردرد میشم ناجور...
شناسنامه رو بی خیال !محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
من در اين دوردستها به انتظار نور نشستهام و غافل از بيم شبانه چشم به فرداي نيامده دوختهام
با حال امروز ؛ قول فردايي روشنتر را مي دهم
وقتي هر كلام خود بغضي است بر روي گره كرده هاي پيش
ميخواهم سكوت را مهمان زبان خستهام كنم چاره چيست!؟
باز من ماندم و اين من خسته تر از من و ...
هميشه خوب بودن و همواره خنديدن كاش آسان بود
كاش آسان بود ...
نگاه من تا سحرگاهان خوبتر از هر خوبی بودم و خندانتر از هر لبخندي
گناه از تو نيست !؟
گناه از من نيست!؟
حق با ماست و با هيچ كسهاي دور و بر ما
در این خلوت خالی آنقدر دورمان شلوغ است كه هرگز "خود" نخواهیم بود
هرگز ...
شناسنامه رو بی خیال !محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
من از نهایت شب حرف میزنم
و از نهایت تاریکی
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
شناسنامه رو بی خیال !محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
انتهای شب، نگرانی هایت را به خدا بسپار و آسوده بخواب.
خدا بیدار است
شناسنامه رو بی خیال !محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
کاش من باشم و شب باشد و دلدار تو باشی
کاشکی بر سر بالین من اینبار تو باشی
بوسه از گونه ی من کاش شفا بود که یک شب
گونه نزدیک تو بگذارم و بیمار تو باشی
مانده ام نقطه ی بی حاصل این دایره عمری
تا که بر چرخه ی این دایره پرگار تو باشی
دیگرم واهمه ای نیست از این کوه چو ریزد
گر در این حادثه دهقان فداکار تو باشی
گر چه خوش می زند اینبار ولی نیست صدایی
کاش آنکس که زند زخمه بر این تار تو باشی
کوچه غمگین شده از هجمه ی اغیار ولیکن
بگذرم از همه این بار اگر یار تو باشی
گفت شاهد چه کنم با دل بیگانه پرستم
کاش می شد که بجای همه اغیار تو باشی
شناسنامه رو بی خیال !محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
بی تاب تر از جـــــــــانِ پریشان در شب
بی خواب تر از گردش هذیان بر لب
بی رویتِ روی او بلاتکلیفم
مثلِ گلِ آفتابگردان در شب...
شناسنامه رو بی خیال !محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
شب است،
شبی بس تیرگی دمساز با آن.
به روی شاخ انجیر کهن " وگ دار" می خواند، به هر دم
خبر می آورد طوفان و باران را. و من اندیشناکم.
شب است،
جهان با آن، چنان چون مرده ای در گور.
و من اندیشناکم باز:
ـــ اگر باران کند سرریز از هر جای؟
ـــ اگر چون زورقی در آب اندازد جهان را؟...
در این تاریکی آور شب
چه اندیشه ولیکن، که چه خواهد بود با ما صبح؟
چو صبح از کوه سر بر کرد، می پوشد ازین طوفان رخ آیا صبح؟
شناسنامه رو بی خیال !محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
رفت در ظلمت شب این شبو شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دگر از آن کوچه گذر هم...
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.....
شناسنامه رو بی خیال !محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …