ای غذای جان مستم نام توچشم و عقلم روشن از ایام تومنتظر بنشستهام تا دررسداز پی جان خواستن پیغام تو
ای غذای جان مستم نام توچشم و عقلم روشن از ایام تومنتظر بنشستهام تا دررسداز پی جان خواستن پیغام تو
وقتی به یاد نام شما آب میخوریمانگار جای آب می ناب میخوریممردم به نرخ روز میخورند نانما نان به نرخ حضرت ارباب میخوریم
ﻣﻌﻤﺎﺭﻯ؛
ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ...
ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﻣﺸﮑﻼﺗﻢ؛
ﭘﻠﻰ ﺑﺮﺍﻱ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﻴﺴﺎﺯﻡ؛
ﻧﻪ ﺩﻳﻮﺍﺭﻯ ﺗﻪ ﻳﮏ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ !!
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
اینکه غم دنیا به دلم هست مهم نیست
دنیا شده یک کوچه بن بست مهم نیست
تا اینکه مرا خورد کند سنگ زمانه
با بخت بد من شده هم دست مهم نیست
تا میتوانی آتش دلها خموش کنمگذار بر فلک برود دود آه راجز محنت عذاب نبینی به عمر خویشگر نشنوی بجان سخن خیر خواه را
از کوزهگری کوزه خریدم باریآن کوزه سخن گفت ز هر اسراریشاهی بودم که جام زرینم بوداکنون شدهام کوزه هر خماری
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
یار من خوشبو شدی بوی زلیخا میدهی ..یک اشاره سوی من باچشم شهلا میدهی..
گفته بودی من بمیرم هرچه میخواهی بگو...
من میمیرم پیش پآت یک بوسه حالا میدهی
یار رب چه چشمه ای است محبت که من از آن
یک قطره آب خوردم و دریا گریستم
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیداآسوده درو والا، آهسته درو شیداگر کوی مغانست این؟ چندین چه فغانست این؟زین چند و چرا بگذر، تا فرد شوی یکتا