حوصله می خواست
که بدون خیال تو دقیقه ها را حل کنم توی لیوان قهوه و سربکشم !
حوصله می خواست
که با خیال تو دقیقه ها را حل کنم توی لیوان قهوه و سر بکشم !
نفس حوصله میخواست بی تو !
کوک بزنم چه را به چه ؟
حوصله می خواست مردن
نمردن
حوصله می خواست …
.
نام مرا
از شاخه ی درخت آویزان کن
و به این همه ابرِ بی حوصله
بگو
ببارند
بگو
نبارند !
حوصله می خواست
بودن !
رفتن
حوصله می خواست …
.
به چشم هایم خیره شو
شده
یک تکه از مرا ببر
اندازه ی یک مشت کوچک
قلبم را
ببر
به جایی که خودم نباشم !
شاعر : معصومه صابر