ای چشم تو چشم چشمه هر چشم همه
بی چشم تو نور نیست بر چشم همه
ای چشم تو چشم چشمه هر چشم همه
بی چشم تو نور نیست بر چشم همه
به سودای دل ناشاد خود در ماندهام بی تو
به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را
شب بخیر غارتگر شب های بی مهتاب من
مِنتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من
هوشنگ_ابتهاج
بوسه نه خنده ی گرم از دهنت کافی بود
این همه عطر چرا؟! پیرهنت کافی بود !
حامد_عسکری
گرچه ما خود را نصیحت می کنیم
عشق اما بی خیال پند ماست
پرسیدی ام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوار سکوت است سوالت
گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست، چه غم
خاک این میکده از مست زمین خورده پر است
فاضل نظری
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت اینها بود، خوبم... بهترم یعنی!
کس ندیدیم که با ما بسر آرد نفسی
نفسی همدم ما شو که نداریم کسی
از تو و حرف اضافی متنفر شده ام
چون از این فلسفه بافی متنفر شده ام