حالا که می روی به سلامت ولی بدان
هر شب کسی به یاد تو خوابش نمی برد
سیدتقی_سیدی
حالا که می روی به سلامت ولی بدان
هر شب کسی به یاد تو خوابش نمی برد
سیدتقی_سیدی
هــر شب از دردِ فراقِ تو بگریم تا روز
عجب ای گریهى شبها، که نکردی اثری
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیه ها ریخت به هم
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟
امید_صباغ_نو
هوا ابرست، پر کن از شراب ناب کشتی را
که از باد موافق بهترست این آب کشتی را
چو دل شد آب، پشت خود به دیوار فراغت ده
که این دریا کند یک لقمه با اسباب کشتی را
صائب_تبریزی
رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت:
می روی اما بدان دریا ز من پایین تر است
فاضل_نظری
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا، چه فرقی می کند؟
janan (11-08-2018)
آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم
قید دینم بود لامذهب نمی فهمی چرا؟
حسین_زحمتکش
janan (11-08-2018)
در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه ی من بود
ابری كه شاید مثل من آماده ی فریاد كردن بود
محمدعلی_بهمنی
از مهرِ دوستان ریاکار خوشتر است
دشنامِ دشمنی که چون آئینه راستگوست
پروین_اعتصامی
به سودای دل ناشاد خود در ماندهام بی تو
به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را
محتشم_کاشانی