زخمی ام کرده اند!!!
اما میبخشمشان
یادم نبود که
کاکتوس را نباید نوازش کنم...!!!
دل تنگتم
زخمی ام کرده اند!!!
اما میبخشمشان
یادم نبود که
کاکتوس را نباید نوازش کنم...!!!
دل تنگتم
نفس که میکشم
چیزی در انتهای وجودم
فریاد میزند که بس است
بالا نیا!!!
دل تنگتم
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم
و به اندازه هر برق نگاهت نگران
تو به اندازه تنهایی من شاد بمان
دل تنگتم
تمام جادههای جهان را
به جستجوی نگاه تو آمدهام پیاده
این تو و این پینههای پای من
حالا بگو در این تراکم تنهایی
مهمان بی چراغ نمیخواهی؟
دل تنگتم
چه کسی گفته که من تنهایم؟
من، سکوت، خاطرات، بغض و اشک همیشه با همیم...
بگذار تنهایی از حسودی بمیرد!
دل تنگتم
غروب غمهایت را
به هر قیمتی خریدارم
اگر همدم شبهای تنهایی من باشی
دل تنگتم
کسی که
در آغوش غم بزرگ شده
تنهایی بهترین همدم اوست
دل تنگتم
چرا غمها نمیدانند
که من غمگینترین غمگین شهرم؟
بیا هی دوست با من باش
که من تنهاترین تنهای شهرم
دل تنگتم
تنهاییام را به کافه میبرم
مینشینم پشت میز همیشگی
کافهچی میپرسد:
چه میخوری؟
میگویم:
همان غصهی همیشگی...
دل تنگتم
هر قطره اشک نشان دل شکستگی است
هر سکوت نشان تنهایی است
هر لبخند نشان مهربانی است
هر پیام نشانی از دلتنگی من برای تو است
دلتنگتم