عاشقان را شادمانی و غم اوست
دست مزد و اجرت خدمت هم اوست
عاشقان را شادمانی و غم اوست
دست مزد و اجرت خدمت هم اوست
غیر معشوق ار تماشایی بود
عشق نبود هرزهی سودایی بود
عشق آن شعلهست كو چون برفروخت
هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت
عشق آزادی نخواهد تا ابد
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریائیست قعرش ناپدید
بنده آزادی طمع دارد ز جد
عشق آزادی نخواهد تا ابد
عشق دریائیست قعرش ناپدید
قطره های بحر را نتوان شمرد
هفت دریا پیش آن دریا بحرست خرد
هركه را جامه ز عشقی چاك شد
او ز حرص و جمله عیبی پاك شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما