بـــــارهــــا گفتم به تو ؛
چـشمــها ،
بــــرای ِ نـــگاه اسـت …
امّــــا ..
تـــــو ..
هــــر روز بـــا آنـها ..
حـــادثــه مــی آفــــریـــــنی !
بـــــارهــــا گفتم به تو ؛
چـشمــها ،
بــــرای ِ نـــگاه اسـت …
امّــــا ..
تـــــو ..
هــــر روز بـــا آنـها ..
حـــادثــه مــی آفــــریـــــنی !
لعنــــــــــت به همه ضرب المثل های جهان
که هروقت لازمشان داری،
برعکس از آب درمی آینـــــــــد…
مثلا همین حـــــــــــــــالا
که من تو را میخواهم
و طبق معمول،
خواستن نتوانستن است
نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید!
دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که
راهشان را گم می کنند!!
نـــــــه میتوانی خبری دهی
و نــــــــه خبری بگیری !
خدایا
این سرنوشتی که برایم تجویزکردی
عوارضش عمده است
سینه ام میسوزد
چشمانم خیس میشود
نفسم تنگ میشود
گلویم میگیرد
عاقبت از غم عشق تو دیوانه شدم
باده بر دست شدم راهی میخانه شدم
آن قدر حسرت میخانه کشیدم که ز شوق
به تمنای شرابت همچو پیمانه شدم . . .
سر به هوا نیستم اما همیشه چشم به آسمان دارم
حال عجیبی ست دیدن همان آسمان
که شاید تو
دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای . . .
آن بوسه که از روی تو در خواب گرفتم
گل بود که از شاخه ی مهتاب گرفتم
هرگز نتوانی ز من دور بمانی
چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم
من “کوهی” از دردم
بـــیا مرا در آغــوش بـــگیر
بــگذار
تـــمام غم هایم در عــظمت آغوشت “کاه” شـــود… !
از لحظه ای که چشم باز میکنم
کار شروع میشود
نظارت و برسی کیفیت تک تک اعضای بدن
قلب … چشم … گوش …
مبادا ذره ای
از عاشق تو بودن منحرف شده باشند . . . !
سهم “من” از “تو” عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست
همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند !