صفحه 5 از 5 نخستنخست ... 345
نمایش نتایج: از 41 به 45 از 45

موضوع: مولوی › دیوان شمس › غزلیات

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    78
    نوشته ها
    616
    پسندیده
    460
    مورد پسند : 349 بار در 169 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 54.0
    ای تو ملول از کار من من تشنه تر هر ساعتی

    آخر چه کم گردد ز تو کز تو برآید حاجتی

    بر تو زیانی کی شود از تو عدم گر شیء شود

    معدوم یابد خلعتی گیرد ز هستی رایتی

    یا مستحق مرحمت یابد مقام و مرتبت

    برخواند اندر مکتبت از لوح محفوظ آیتی

    ای رحمه للعالمین بخشی ز دریای یقین

    مر خاکیان را گوهری مر ماهیان را راحتی

    موجش گهی گوهر دهد لطفش گهی کشتی کشد

    چندین خلایق اندر او مر هر یکی را حالتی

    خود پیشتر اجزای او در سجده همچون شاکران

    وز بهر خدمت موج او گه گه نماید قامتی

    در پیش دریای نهان این هفت دریای جهان

    چون واهب اندر بخششی چون راهب اندر طاعتی

    دریای پرمرجان ما عمر دراز و جان ما

    پس عمر ما بی‌حد بود ما را نباشد غایتی

    ای قطره گر آگه شوی با سیل‌ها همره شوی

    سیلت سوی دریا برد پیشت نباشد آفتی

    ور سرکشی غافل شوی آن سیل عشق مستوی

    گوش تو گیرد می‌کشد کو بر تو دارد رافتی

    مستفعلن مستفعلن اکنون شکر پنهان کنم

    کز غیب جوقی طوطیان آورده اندم غارتی

    شکر نگر تو نو به نو آواز خاییدن شنو

    نی این شکر را صورتی نی طوطیان را آلتی

    دارد خدا قندی دگر کان ناید اندر نیشکر

    طوطی و حلقوم بشر آن را ندارد طاقتی

    چون شمس تبریزی که او گنجا ندارد در فلک

    کان مطلع خورشید او دارد عجایب ساحتی

  2. Top | #42

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    78
    نوشته ها
    616
    پسندیده
    460
    مورد پسند : 349 بار در 169 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 54.0
    جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی

    عشق پرست ای پسر باد هواست مابقی

    از می عشق سرخوشم آتش عشق مفرشم

    پای بنه در آتشم چند از این منافقی

    از سوی چرخ تا زمین سلسله‌ای است آتشین

    سلسله را بگیر اگر در ره خود محققی

    عشق مپرس چون بود عشق یکی جنون بود

    سلسله را زبون بود نی به طریق احمقی

    عشق پرست ای پسر عشق خوش است ای پسر

    رو که به جان صادقان صاف و لطیف و صادقی

    راه تو چون فنا بود خصم تو را کجا بود

    طاقت تو که را بود کآتش تیز مطلقی

    جان مرا تو بنده کن عیش مرا تو زنده کن

    مست کن و بیافرین بازنمای خالقی

    یک نفسی خموش کن در خمشی خروش کن

    وقت سخن تو خامشی در خمشی تو ناطقی

    بی‌دل و جان سخنوری شیوه گاو سامری

    راست نباشد ای پسر راست برو که حاذقی

  3. Top | #43

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    78
    نوشته ها
    616
    پسندیده
    460
    مورد پسند : 349 بار در 169 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 54.0
    چندان بنالم ناله‌ها چندان برآرم رنگ‌ها
    تا برکنم از آینه هر منکری من زنگ‌ها


    بر مرکب عشق تو دل می‌راند و این مرکبش
    در هر قدم می‌بگذرد زان سوی جان فرسنگ‌ها


    بنما تو لعل روشنت بر کوری هر ظلمتی
    تا بر سر سنگین دلان از عرش بارد سنگ‌ها


    با این چنین تابانیت دانی چرا منکر شدند
    کاین دولت و اقبال را باشد از ایشان ننگ‌ها


    گر نی که کورندی چنین آخر بدیدندی چنان
    آن سو هزاران جان ز مه چون اختران آونگ‌ها


    چون از نشاط نور تو کوران همی بینا شوند
    تا از خوشی راه تو رهوار گردد لنگ‌ها


    اما چو اندر راه تو ناگاه بیخود می‌شود
    هر عقل زیرا رسته شد در سبزه زارت بنگ‌ها


    زین رو همی‌بینم کسان نالان چو نی وز دل تهی
    زین رو دو صد سرو روان خم شد ز غم چون چنگ‌ها


    زین رو هزاران کاروان بشکسته شد از ره روان
    زین ره بسی کشتی پر بشکسته شد بر گنگ‌ها


    اشکستگان را جان‌ها بستست بر اومید تو
    تا دانش بی‌حد تو پیدا کند فرهنگ‌ها


    تا قهر را برهم زند آن لطف اندر لطف تو
    تا صلح گیرد هر طرف تا محو گردد جنگ‌ها


    تا جستنی نوعی دگر ره رفتنی طرزی دگر
    پیدا شود در هر جگر در سلسله آهنگ‌ها


    وز دعوت جذب خوشی آن شمس تبریزی شود
    هر ذره انگیزنده‌ای هر موی چون سرهنگ‌ها

  4. Top | #44

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    78
    نوشته ها
    616
    پسندیده
    460
    مورد پسند : 349 بار در 169 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 54.0
    ای یوسف خوش نام مـا خوش می‌روی بر بام مــــا
    ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما
    ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
    جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما
    ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
    آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
    ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
    پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
    در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
    وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مـــــا

  5. Top | #45

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    78
    نوشته ها
    616
    پسندیده
    460
    مورد پسند : 349 بار در 169 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 54.0
    هلـــه نومیـــد نباشی کـــه تـــو را یـــار بــراند

    گـــرت امروز بـــراند نــه کـــه فـــردات بخواند


    در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کـــن آن جا


    ز پس صبر تـــو را او به ســـر صـــدر نشاند


    و اگــر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرهــا


    ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند…


صفحه 5 از 5 نخستنخست ... 345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن