برای آخرین بار، خداکنه بباره
تو این شب کویری، یه قطره از ستاره
همیشه بودی و من، تو رو ندیدم انگار
بگو بگو که هستی، برای آخرین بار
وقتی دوری، تنهایی نزدیکه
قلبم بی تو، میترسه، تاریکه
خواچه امیری
سایه...
برای آخرین بار، خداکنه بباره
تو این شب کویری، یه قطره از ستاره
همیشه بودی و من، تو رو ندیدم انگار
بگو بگو که هستی، برای آخرین بار
وقتی دوری، تنهایی نزدیکه
قلبم بی تو، میترسه، تاریکه
خواچه امیری
سایه...
تو يه سايه بودی هم قد خواب نيمروز من
تو يه سايه بودی تو ظهر داغ تن سوز من
تو هرم داغ بی رحم آفتاب
تو سايه بودی يه سايه ی ناب
ابی
طعنه...
هر کسی از ظن خود شد یار من...
این جور به من نگاه نکن . آتیش به هستیم نزن
مست از می عشق توام . طعنه به مستیم نزن
آتشی به هستیم نزن...
میخوام باهات حرف بزنم . از دست من فرار نکن
بیشتر از این دل منو عاشق و بیقرار نکن
از دست من فرار نکن...
میخوام بدونی که دلم داره برات پر میزنه
مثل یه داروغه به هر دری سر میزنه
وقتی میای با اون چشات دنیامو پر نور میکنی
غصه تنها موندنو از دل من دوری میکنی(مهستی)
نرو....
ویرایش توسط **FERESHTEH** : 07-26-2015 در ساعت 02:08 PM
گر پادشاه عالمی
باز هم گدای مادری
ماه من امشب نرو من بی تو غمگینم بمان
میکشد اخر مرا اندوه دیرینم بمان
ای همه خوبی نرو ای جان شیرینم بمانددونه دونه
بی تو ام تنهای تنها بی تو غمگینم بمان
ویرایش توسط !!yalda!! : 07-26-2015 در ساعت 06:12 AM
بعد اون ندیدمت چقدر داد زدم
نه به گوشت نرسید هرچی فریاد زدممات و مبهوتم هنوز چه سرانجام بدیتو یه دفتر سیاهو واسه من ورق زدینرو نرو که دلم همش میگیره از من سراغ تورو
محسن یگانه
نامه...
هر کسی از ظن خود شد یار من...
امشبم مثل هرشب یه نامه برات مینویسم
مینویسم ، مینویسم میخوام خون بشه چشم خیسمامشبم پر شده کاغذ از اسمت از اشک چشمممینویسم ، مینویسم میخوام باورت شه دیوونه ام عزیزم
کجایی بیا خیلی تنهام کجایی که تاریکه دنیامبرات مینویسم یه نامه کجایی که غم تو چشامهکجایی که من بی قرارم کجایی که طاقت ندارمکجایی بیا بسه دوری چجوری تونستی چجوری ؟
مرتضی پاشایی
برگرد...
تو هم حال منو داری
تو هم تا صبح بیداری
از این تنهایی بیزاری
برگردمنم از زندگی سیرم
منم بدجور دلگیرم
دارم دور از تو میمیرم
برگردکسی تو خیال من واسه این حال من
واسه یکی شدن مثه تو نیست
تو همه وجودمی بود و نبودمی
به کسی احساس من مثه تو نیست
کسی تو خیال من واسه این حال من
واسه یکی شدن مثه تو نیست
تو همه وجودمی بود و نبودمی
به کسی احساس من مثه تو نیست (کامران و هومن)
سفر...
گر پادشاه عالمی
باز هم گدای مادری
سفر کردم که از عشقت جدا شم
دلم می خواست دیگه عاشق نباشمولی عشقت تو قلبم مونده ای وایدل دیوونه مو سوزونده ای وای
معین
عطر...
هر کسی از ظن خود شد یار من...
تو این فکر بودم که با هر بهونه
یه بار آسمونو بیارم تو خونهحواسم نبود که به تو فکر کردنخود آسمونه خود آسمونهتو دنیای سردمبه تو فکر کردمکه عطرت بیاد و
بپیچه تو باغچهبیای و بخندیتا باز خنده هاتومثل شمعدونی بزارم رو طاقچه
چاووشی
عذاب...
واسه این دردی که دارم بجز تو هیچ چی تسکین نیست
تو هم دردی و هم برام
عذابی بیشتر از این نیست
عذاب بالاتر از اینکه عذاب ِ سهم ِ هرسالم
روزا بغض و شبا هق هق
تماشایی شده حالم
بابک جهانبخش
آغوش...
هر کسی از ظن خود شد یار من...