یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش
یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد
سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد
بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
مردی ز کننده در خیبر پرس اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس گر طالب فیض حق به صدقی حافظ سر چشمه آن زساقی کو ثر پرس
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شدما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ، ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺑﺎﺵ ... !
ﺩﯾﻦ ﻧﺪﺍﺭﯼ ، ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺁﺯﺍﺩﻩ ﺑﺎﺵ!
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
شوق دیدار تو را دارم نمی آیی چرا ؟
مثل باران ، تند میبارم نمی آیی چرا ؟
خسته ام از درد ، از آهنگ های بیکلام
خسته از آهنگ گیتارم نمی آیی چرا
آفتابی یکدست.
سارها آمده اند.
تازه لادن ها پیدا شده اند.
من اناری را، می کنم دانه، به دل
می گویم:
خوب بود این مردم، دانه های دلشان پیدا بود...
مپرس از مــن چرا در پیله ی مهرِ تــو محبوسم
که عشق از پیله های مُرده هم پروانه می سازد
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق، مرا خوب ترینم کافیست..
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.