چرا همیشه فقط در خیال هم باشیم
چه می شود که از امروز مال هم باشیم؟
تمام عمر به ما شد حرام خوشبختی
مگر که باقی آن را حلال هم باشیم
چقدر قهوه و شب گریه ها وبیداری
بیا دوباره بخندیم و فال هم باشیم
درون همهمه های همیشه آشفته
خدا کند که فقط قیل وقال هم باشیم
به عاشقانگی بوسه هایمان سوگند
شبیه خاطره های زلال هم باشیم
شکسته حلقه ی زنجیرِ* ما* شدن اما
چگونه در صدد اتصال هم باشیم؟
تو از من و من از تو دوباره زاده شویم
شناسنامه و تقویم سال هم باشیم
شاعر:مریم ناظمی
پائیز رفت و زردی پیراهنت هنوز
زیباست روی دامنه ی گردنت هنوز
در من بپیچ پیچک اندیشه ام نباش
تا حس کنم تماس غزل با تنت هنوز
این صخره ها همایش پرواز قله هاست
من مانده ام به دامن آویشنت هنوز
احساس را به سمت نگاه تو می برم
طی می کنم مسیر پسندیدنت هنوز
احساس کن هوای غزل را به شعر من
پر می زنم به باغچه ی دامنت هنوز
می چینمت شبیه گل از شاخسار عشق
شرط ” پرستش ” است چو گل چیدنت هنوز
شاعر:پرستش مددی
زیبا! هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید، دلتنگی مرازیبا! هنوز عشق
در حول و حوش
چشم تو میچرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و
کوچههای محبت را با من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دلها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت
در تندباد عشق نلرزدزیبا! آنگونه عاشقم
که حرمت مجنون را
احساس میکنمآنگونه عاشقم
که نیستان را
یکجا هوای زمزمه دارمآنگونه عاشقم
که هر نفسم شعر استزیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستمزیبا
کنار حوصلهام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره عشق
بنشان مرا به منظره باران
بنشان مرا به منظره رویش
من سبز میشومزیبا! ستارههای کلامت را
در لحظههای ساکت عاشق بر من ببار
بر من ببار تا که برویم بهاروار
چشم از تو بود
و عشق بچرخانم بر حول این مدارزیبا! زیبا…
تمام حرف دلم این است
من عشق را
به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرامحمدرضا عبدالملکیان
چه می دانی چه ها ڪرده، فراق تو به چشمانم
شب و روزم شده یادت، دگر بی تو نمی مانم
جهانم پُر شده از تو، خیالت با من هم خانه است
نه! این خانه ازآن توست، من عمری بر تو مهمانم
همه جا هستی و غایب، و من می بینمت هر دم
برایت فال می گیرم، به یادت شعر می خوانم
دوباره حضرت حافظ، برایم" غم مخور" آورد
تو حتما می رسی از راه، و من تنها نمی مانم
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های ترا دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)