آبادانيه اعصابش خورد بود.
دوستش گفت: کا خو چته؟
گفت آخه زنم مريضه، بايد عمل بشه.
اگه نبرمش دکتر، ميميره.
منم پولامو جمع کرده بودم عينک ريبن بخرم.
حالا نميدونم چه کنم .
عينک بخرم، يا زنم ببرم دکتر !!
دوستش يه کم فکر ميکنه، ميگه :
ولي خودمونيما: عينک ريبن ...
پيرهن مشکي... سر مزار ...
خداییش خيییلي بهت مياد!!