آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدیسنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدیسنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
ای در حرم و دیر ز تو صد آهنگبیرنگی و جلوه میکنی رنگ به رنگخوانند تو را مؤمن و ترسا شب و روزدر مسجد اسلام و کلیسای فرنگ
ای بمرده هر چه جان در پای اوهر چه گوهر غرقه در دریای اوآتش عشقش خدایی می کندای خدا هـیهای او هـیهای او
این هستی تو ، هستی هست دگر استوین مستی تو ، مستی مست دگر استرو ، سر به گریبان تفکر درکشکاین دست تو ، آستین دست دگر است
از دولت عشق است بمن بر دو موکل
هر دو متقاضی بدو معنی نه بهمتا
این وصف دلارام تقاضا کند از من
وان باز کند مدح جهاندار تقاضا
اگر از رخ براندازی نقابتکنند مردم خیال آفتابتاز این پوشیدهای رخ، یار فایزکه ترسی شب کسی بیند به خوابت؟
از متاع عاریت بر خود دکانی چیدهاموام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا
ای بت لشکری! ای شاه من و ماه سپاهسپر انداخته ام، هرچه به پیکار آییشهریار
ای که چون غنچه به شیرازه خود می بالیباش تا سلسله جنبان خزان برخیزد ...صائب تبریزی
ﺍﻱ ﺧﺴﺮﻭ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﻧﻈﺮﻱ ﺳﻮﻱ ﮔﺪﺍ ﮐﻦﺭﺣﻤﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻱ ﺑﻲ ﺳﺮ ﻭ ﭘﺎ ﮐﻦﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺭﻭﻳﺶ ﻭ ﺗﻤـــــــــﻨﺎﻱ ﻧﮕﺎﻫــــﻲﺯﺍﻥ ﭼﺸﻢ ﺳﻴﻪ ﻣﺴﺖ ﺑﻪ ﻳﮏ ﻏﻤﺰﻩ ﺩﻭﺍ ﮐﻦﺷﻤﻊ ﻭ ﮔﻞ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﺑﻠﺒﻞ ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻌﻨﺪﺍﻱ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻴﺎ ﺭﺣﻢ ﺑﻪ ﺗﻨﻬـــــــﺎﻳﻲ ﻣﺎ ﮐﻦﺑﺎ ﺩﻟﺸﺪﮔﺎﻥ ﺟﻮﺭ ﻭ ﺟﻔﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐـــــﻲ ﺁﺧﺮﺁﻫﻨﮓ ﻭﻓﺎ ﺗﺮﮎ ﺟﻔـــــــــﺎ ﺑﻬـــﺮ ﺧﺪﺍ ﮐﻦﻣﺸﻨﻮ ﺳﺨــــــــــﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﺪﮔﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺭﺍﺑﺎ ﺣﺎﻓﻆ ﻣﺴﮑﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﺍﻱ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﻓﺎ ﮐﻦحافظ