او راست گفته بود ولی
باور بکن! قسم به لب و گونه ی ترش
باید چکار کرد که سخت است باورش:
آینده و گذشته ی مبهم دروغ بود
یک لحظه، یک نگاه، پس از آن نگاه بعد
من عاشقت شدم که شدش اشتباه بعد
(ما با همیم) کات! حدودا" سه ماه بعد:
آن حرف های قاطع و محکم دروغ بود
گاهی شکسته، گاه چه محکم صدای تو
مثل هواشناسی مشهد هوای تو
فهمیده بودم از همه ی اشک های تو
باران چه تند تند... چه نم نم، دروغ بود
موهای گندمی خودش را که کاشت، رفت
احمق! قبول کن که قبولت نداشت، رفت...
دیدی چگونه مثل همه او گذاشت رفت؟
باید قبول کرد "عزیزم" دروغ بود
من را به دست سرد زمستان سپرد، بعد
رفت و تمام خاطره هامان نمرد، بعد
با دستمال کاغذی و اشک بُرد، بعد
فهمیدم آن سپیدی پرچم دروغ بود
آخر تمام خاطره ها چرت و پرت محض
یعنی تمام هستی ما چرت و پرت محض
حرف تمامی شعرا چرت و پرت محض
باور نکن سریع! همین هم دروغ بود
قد سرودن غزلی زندگی نکرد
باور بکن پس از تو ...........زندگی نکرد
(مردی که زنده بود) ولی زندگی نکرد
عشق از زمان حضرت آدم دروغ بود
سخت است که بهانه بگیرد نفس تو را
از من خدا گرفت خودش را، سپس تو را
تقدیر وعده داد به دست چه کس تو را؟
لعنت به "اختیار" که از دم دروغ بود
هرکس گذشته از بغلت مست می رود
فهمیده ام که هست، پس از "هست"، می رود
این دفعه بوسه ای بده از دست می رود
خانوم! آمدیم و جهنّم دروغ بود
از سال های قبل تو را دوست دارمت
من مانده ام خودم که چرا دوست دارمت؟
با این ردیف هم به خدا دوست دارمت
خب! منتظر شدی که بگویم........