شبی آزرده ازخانه،،،
"نهادم پابه میخانه،،،
"پریشان حال ودیوانه،،،
"سپردم دل به پیمانه،،،
"به دستم جام شاهانه،،،
"کنارم شمع وپروانه،،،
وباآن ساقی که دربندهمان خانه،،،
"دوچشمم رامی بستم،،،
"قدح افتاده ازدستم،،،
"در میخانه رابستم،،،
"نبیند هیچ کسی مستم،،،
"درآن تاریک میخانه،،،
"گرفتم تیغ دردستم،،،
"گمان کردم رهاهستم،،،
"ز آدمهاجدا هستم،،،
"غم پیمانه بشکستم،،،
"و ازدست خدا رستم،،،
"در آن حالت ندا آمد،،،
"که ای بنده ی مستم،،،
"رهاکن جام وساقی را،،،
"که اینجا من خداهستم،،،.