از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از كوي تو ليكن عقب سرنگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي
تو بمان و دگران واي بحال دگران
ميروم تا كه به صاحبنظري باز رسم
محرم ما نبود ديدهي كوتهنظران
دلِ چون آينهي اهل صفا ميشكنند
كه ز خود بيخبرند اين زخدا بيخبران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
كاين بود عاقبت كار جهان گذران
شهريارا غم آوارگي و در بدري
شورها در دلم انگيخته چون نوسفران