اندوه؟
چگونه شناخت مرا؟!
نه گل قرمزی بر سینه گذاشته بودم
و نه با او قراری داشتم
من فقط تلاش می کردم
از آخرین اثر مردی که رفته است
رها شوم...
| مرام المصری / ترجمه: سعید هیلچی |
اندوه؟
چگونه شناخت مرا؟!
نه گل قرمزی بر سینه گذاشته بودم
و نه با او قراری داشتم
من فقط تلاش می کردم
از آخرین اثر مردی که رفته است
رها شوم...
| مرام المصری / ترجمه: سعید هیلچی |
گاهی دوست داشتن آنقدر دم دستمان است که فراموش میکنیم باید برای داشتنش تلاش کنیم .
آنقدر راحت از اشتباهات هم میگذریم که طرف مقابلمان احساس میکند برای همیشه و در همه حال هستیم .
گاهی راحت نبخشید ، زود فراموش نکنید و بیشتر به دل بگیرید ! بگذارید آدم ها بدانند برای بودن در زندگیتان یک بار بیشتر فرصت ندارند !
#مسعودکوثری
.
.
دل ندادی به غزلهام و نخواندیم دقیق ...
نَفَحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست مانَد که بر افکند نقابی
سعدی جان
گاهی کلی کار باهم پیش میان، کلی چیز یهو باهم فکرو مشغول می کنن،
کلی برنامه هم داری که می خوای بین اون همه جا بدی و هی برنامه ریزی می کنی و آخرم میبینی ، فقط خوذتو خسته کردی و برنامه هات تو اون همه شلوغی جا نشدن،
حالا فکر کنین که از اون دسته آدمها هم باشی که یکی از برنامه های روزانش، لم دادن و کاری نکرذن باشه،
.
.
.
وای از مشغله زیاد
این نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران
همیشه نفر سوّم رابطه آدمیزاد*نیست،
گاهی میتواند یک حس باشد ؛
یک حسّ پوچ و خانه خراب کن ، به* نامِ "شک"
#فاطمه_صفری
Anoosh (07-18-2019)
سریعترین نقاشی بود که دیده بودم
در یک چشم بهم زدن
روزگارم را سیاه کرد
Anoosh (07-18-2019)
هر چه گشتیم، در این شهر نبود اهل دلی
که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما....
- معینی کرمانشاهی
Anoosh (07-31-2019)
بی دلیل نیست اگر
باز نمی شود دری که می کوبیم
یا کسی پشت آن نیست
یا هست و باز نمی کند
یا که اصلا در نیست، دیوار است
رضا کاظمی
Anoosh (07-31-2019)
بعضی از آدما یه کارایی میکنن که تو نه ازشون ناراحت میشی نه عصبانی میشی نه متنفر!
فقط به یه نقطه خیره میشی با خودت میگی:
"واقعا نمیفهمه؟″
Anoosh (07-31-2019)
به ضعف و قوّتِ بازوی عشق حیرانم
که کوه می کند و دل نمی تواند کَند...
Anoosh (07-31-2019)