📝 نمی دانم چند نفر مثل من اول مهر ها دلشان می گیرد... زیادند به گمانم... کاش میشد با هم برویم یک گوشه ای بنشینیم و حرف بزنیم... از خاطرات تلخ و شیرین پشت نیمکت ها... از مهربانی و عصبانیت معلم ها... از دوستی هایی که اکثرشان را پشت همان درهای چوبی کلاس جا گذاشتیم... یادتان هست کلاسمان هر سال عوض می شد؟ می رفتیم کلاسی که سال قبلش مال بزرگتر از ماها بود... سال بعدش یک کلاس دیگر... و آخرش یک روزی گفتند تمام شدددد... بروید! داغ بودیم آن روز... خداحافظی درست و درمانی هم نکردیم شاید چون فکر می کردیم از آن در که خارج شویم دنیا منتظرمان است... چه ها که نمی شود... و چه ها که نمی کنیم... ولی خب گذشت... تمامش گذشت... و حالا جز ترافیک روز اول مهر چیز دیگری مال ما نیست... اول مهر یکی از دلگیر ترین روزهاست... نه برای آن فرشته هایی که یک کیف از خودشان بزرگتر گذاشته اند روی دوششان و پیاده رو را پرواز می کنند... برای ما فقط... برای ما که خیلی وقت است سهمی از این روز نداریم و بال هایمان را آویخته ایم توی انبار... کنار کوله پشتی قدیمی مان...#فاطمه_شاهبگلو