می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت....روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد، هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است:
خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما...
دعا:بسم الله الذی لا یضر مع اسمه شیی فی الارض و لا فی السماء و هو السمیع العلیم.
اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند.
دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست دادی
دزدکیسه در پاسخ گفت:
صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است .
من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او.
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد.ان گاه من دزد باورهای او هم بودم.
واین دور از انصاف است...!
📚