لالایی میدونی چرا خوابت نمیبره.
لام تا کام صحبت نکرد
لا ابالی چه کند، دفتر دانائی را .
لايق ريش پدرش است.
لایق آب ریختن به دست او نیست.
لایق هر سر نباشد، افسری.
لام تا کام با کسی در اینباره صحبت نکن.
لاف کار اجلاف است.
لباس میپوشد، تا خود را بپوشد.
لباس پس از عيد، براي گل منار خوب است.
لب بود که دندون اومد.
لب از لب برداشت.
لبش را تو گذاشت.
لباده بر گاو نهادن.
لت و پارش کرد.
لقمان حکیم را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بیادبان. سعدی
لگد به گور حاتم زده.
لنگه کفش هم در بیابان غنیمت است
لنگ انداختن
لطف مکرر
لجن مالش کرد.
لرزه بر اندامش افتاد.
لعنت بر دکان داري که مشتري خودش را نشناسد.
لغز مي خواند.
لفت لعابش مي دهد.
لفتش نده.
لقمه سر سیری است.
لق لق ، زبون گرفته.لقمه به اندازه دهانت بردار.
لقمه بزرگ توي گلويت گير مي کند.
لقمه را از پشت سر به دهان مي گذارد.
لم کار را ياد گرفته است.
لگد به بخت خود مي زند.
لوطي خور شد.
لوطي گري کرد.
لولهنگش آب میگیره.
لش لش را میره و بیکار میگرده .
لقمه بزرگتر از دهن گلو را میگیره. ( لقمه یزرگتر از دهانش بر میداره.)
لنگ حمام را هر کس ساعتی میبنده.
لنگه کفش در بيابان نعمت است.
لنگی را بر هوا ری پوشیدن.
لگد مادیان بر نریان درد نکند.
لذت دنیا زن و دندان بود؛ بی زن و دندان جهان زندان بود.
لیلی مرد بود یا زن.
لیلی را از دریچه چشم مجنون باید دید.
لل للی و تل للی.