ز لیلایی شنیدم یا علی گفت
به مجنون چون رسیدم یاعلی گفت
مگر این وادی دارالجنون است
که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
نسیمی غنچه ای را باز می کرد
به گوش غنچه کم کم یا علی گفت
چمن با ریزش باران رحمت
دعایی کرد و او هم یا علی گفت
یقین پروردگار آفرینش
به موجودات عالم یاعلی گفت
دلا بایست هر دم یا علی گفت
نه هر دم بل دمادم یاعلی گفت
به هر روز و به هر شب یاعلی گفت
به هر پیچ و به هر خم یاعلی گفت
عید همگی مبارک