پریشونم...پریشونتم...یعنی پریشونم کردی...اومدی تو دلم جوری که حواسمو پرت کردی...چرا؟ با اینکه خودت هیچوقت نخواستی و قصدت این نبود...آخه چرا؟ چرا داشتنت برام باید آرزو بشه..کم حسرت خوردم؟؟کم آرزو به دلم موندم؟؟ خدا توام اضافه کرد...ببین چقدر غرورمو میزارم زیر پا...آشفتم...گیر کردم و هیچ راهی ندارم...این حرفا حرف دله ها!!!! وقتی هسی انقدر حست میکنم که انگار کنارمی و میتونم دستو بگیرم...چه فایده ؟ میدونی چقدر آرزومه بگی دوسم داری... میدونی چقدر دوست دارم محرمت باشم...محرم رازت...دلتنگیت..خوشیا...کسی باشم بهش تکیه کنی...کسی اذیتت کرد به من بگی...به بودن با من افتخار کنی...چه فایده؟ عزیز دلم...اسمت بهم آرامش میده...کوف و مرض گفتنت بهم...همشو دوست دارم....دوست دارم حسی که دارم...ولی....از این حس متنفرم چون ندارمت...حالم خوش نیست...خرابه....دلگیرم از اونی که بالاست...بدجور باهاش لجم الان...میخوام یقشو بگیرم ببینم حرف حسابش چیه...انقدر بد بیاری واس چی...انقدر حصلش سر رفته که گیره رو من؟ دوست دارم...با همه وجودم....حسش کن...حسم کن...گیر کردی تو گلوم آخه لامصب...