این اگر عشق و وفا نیست میانِ من و تو
تو بگو این همه پس چیست میانِ من و تو
می شود ردّ و بدل حس غزل مثلِ دو تا
شاعرِ پست مدرنیست میانِ من و تو
شده جولانگهِ ویراژِ نگاهِ تو و من
تا شده تعبیه این پیست میانِ من و تو
روزگاری است که البتّه به هم خواهد زد
حرفِ چند امّلِ فاشیست میانِ من و تو
خواب دیدم که به هر سو بروم می گیرد
یک نفر تابلوِ ایست میانِ من و تو
گفتمت دوست ندارم تو بفرما من هم ...
تا نفهمند که چیزی ست میانِ من و تو