.
.
.
اینجا میتونید خاطرات روزتون یا دغدغه های ذهنی تون رو با کاربرای دیگه به اشتراک بذارید
سبک آزاد
انتشار دهنده حس های خوب باشیم :)
❀✿❀
.
.
.
اینجا میتونید خاطرات روزتون یا دغدغه های ذهنی تون رو با کاربرای دیگه به اشتراک بذارید
سبک آزاد
انتشار دهنده حس های خوب باشیم :)
❀✿❀
ویرایش توسط نفحات : 07-05-2019 در ساعت 10:24 PM
نَفَحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست مانَد که بر افکند نقابی
سعدی جان
یا لطیف
خب اولین پست طبیعتا مال خودمه :)
سلام میکنم به همه دوستایی که فروم رو به چت روم و سلام خدافظی های بی مزه ش ترجیح میدن :))
هرچند اون چت روم باعث شد من بعنوان یه تازه وارد زود از آشناها بشم و خیلی از بچه ها رو هم بشناسم :)
این دو روز که گذشت تنهایی رفته بودم سفر , عروسی یکی از دوستانی که توی مجازی باهاش آشنا شدم و این آشنایی تبدیل به دوستی عمیقی شد . خیلی خوش گذشت .
بعد که تمرکز داشتم میام و تعریف میکنم اتفاق های بامزه شو :))
راستش این فروم خیلی بهم ریخته و بدون نظمه
اینکه آدم بخواد تاپیکی رو استارت کنه واقعا گیج میشه که کجا و در چه زیر بخشی باید بذاردش :))
اما من کوتاه نمیام و تاپیک هایی که برای سبک کردن ذهنم بهشون عادت دارم رو بالاخره جا میدمشون یجورایی ...
همینجا از همین تریبون برای شونصدمین بار از آقا محسن درخواست افزودن شکلک گل (همون گل ساده یاهو ) رو به جدول شکلک ها دارم .
آخه مثلا من در انتهای افاضاتم اینو بذارم ؟!! هرگز ! قیافه ش خیلی بدبختانه س
شما هم بیاید همینطور خودمونی بنویسید تا دوست تر بشیم :)
گل گل گل
( فعلا همینجوری سر کنید تا آقا محسن شکلک رو بیاره )
نَفَحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست مانَد که بر افکند نقابی
سعدی جان
یا نور
سلام سلام
دوستان چرا ساکتین ؟ جا به این باصفایی براتون آماده کردم که جمع بشید گل بگید و گل بشنوید :)
حصیر انداختم ، فلاکس آبجوش و دمنوش و کیک خونگی هست
انگور و خربزه و تخمه ژاپنی :))
سایه هم هست ... جوی آب هم که میگذره همین نزدیکیا صداش میاد
خب پس معطل چی هستید ؟
بقول سهرابپرده را برداریم
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
بگذاریم بلوغ زیر هر بوته که میخواهد بیتوته کند
بگذاریم غریزه پی بازی برود
کفش ها را بکند وبه دنبال فصول از سر گل ها بپرد
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند
چیزی بنویسد
به خیابان برود...
بگذاریم تنهاییمون چیزی بنویسه :)
الان داشتیم با خواهرم غیبت میکردیم درباره افرادی ، ناخوداگاه موقع گفتن حرفها دستم رفت روی گزینه ی وویس گوشیش و نزدیک بود صدامون برای اون افراد ارسال بشه :))))) دوتامون بعد از یه ربع خنده و بیان استرسمون تصمیم گرفتیم دیگه غیبتو ادامه ندیم چون انگار نزدیک بود تنبیه بشیم :))))
توی فکر برنامه ریزی جدید هستم. درسته گرمه و حس هیچ فعالیتی نیست اما اینجوری هم نمیشه . از ابتدای تیر ماه داره همینجوری بدون حرکت هدفمند مثبتی میگذره . تو زندگیم هیچوقت نتونستم بدون عذاب وجدان فراغتی داشته باشم :/ از بدبختیامه :///
اگر کسی مشارکت نکنه توی تاپیک منم دست برمیدارما ... بازم تنهای تنها میشد :))
فعلا تا بعد
۱۶ تیر ۹۸ ، بیدادِ گرما
گل
نَفَحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست مانَد که بر افکند نقابی
سعدی جان
سلام
ممنون از تایپیک خوبی که زدید
واقعن باعث دلگرمیه
اولا اینکه در هم ریختگی فروم کاملا باهاش موافقم
بهتون هم گفتتم شما پیشنهادتون رو مرتب شده در قالب یک پست در بخش پیشنهادات بفرستید تا من طبق خواسته شما انجام بدم
در مورد هک نوتیفیکیشن تشکر هم باور کنید همچنان دارم با دوستان برنامه نویس صحبت می کنم تا این مشکل حل بشه چون خودمم خیلی دوسس دارم
در پایان تشکر از حسن توجهتون
Anoosh (07-07-2019)
یا عزیز ♡
سلام عرض میکنم
اول از همه تشکر از آقا محسن بخاطر تلاششون برای بهتر شدن شرایط
منم چشم ، یه دسته بندی ارائه میدم
امروز پمپ کولر خراب شد و کولرمون تبدیل شده بود به اژدهایی با بازدم آتشین :)))
همینجور تنوره میکشید برامون و وحشت آفرینی میکرد :))
ولی خب من و مامان کم نیاوردیم و تمیزکاری روتین خونه رو انجام دادیم در اون شرایط طاقت فرسا
استراحت وسط کارها هم یخ و بستنی و شربت و ... میخوردیم :))
تا اینکه عصر داماد جان اومد و با دستای معجزه گر ، مسئله حل شد . الان تقریبا قابل سکونته خونمون :دی
امروز بالاخره اون تصمیمِ شروع تمرین آبرنگ رو عملی کردم و چندتایی طرح کشیدم . البته با جوهر . چون فکر میکردم فقط جوهر دارم . آخرای کار یادم اومد چندتا قرص رنگ هم دارم . در واقع ازونجایی که جنون خرید لوازم التحریر دارم ، کمدم انباشته از چیزاییه که یادم رفته دارمشون و چند وقت یکبار باید سر بزنم ببینم چه چیزایی دارم. قرص ها رو هم دیر بیاد آوردم. فردا بجای جوهر با رنگ تمرین میکنم :)
راستی تاپیک صندلی داغ ترسناک نیست ؟ ینی هر سوالی بپرسن صادقانه جواب میدین و مشکلی ندارین ؟ ینی من الکی ازش وحشت دارم ؟ o_O
بعله قراره صندلی داغ استارت کنیم اولم برای میترا
بعد میام روم و دونه دونه تون رو به زور کمربند میفرستم شرکت کنید
همش نشستید اونجا سربسر همدیگه میذارید برا چی آخه
بعله
هفدهم تیر
گل
نَفَحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست مانَد که بر افکند نقابی
سعدی جان
من چندین روز است مشعول مبارزه با مورچه هستم . مدتی است میبنم تا یک خرده نان یا غذای دیگر روی زمین میافتد صد ها مورچه بدور آن جمع میشوند و نمیدانم این مورچه ها از کجا میایند .هر چه آنها را با جارو برقی میکشم باز میبینم در یکجای دیگر به دور یک ذره کوچک آشغال جمع شده اند و دسته جمعی تلاش میکنند آن ذره ناچیز را با خود ببرند . هر چند موجودات بی آزاری هستند اما مادرم میگوید اگر آنها را از بین نبریم همه خانه را از زیر سوراخ میکنند .رفتم یک سم مورچه خریدم و چندین استخوان مرغ را به این سم آلوده کردم و در کناره های دیوار قرار دادم . در دستور سم نوشته مورچه ها این غذای مسموم را بداخل لانه خود میبرند و باعث مرگ تدریجی آنها میشود و وقتی اثر اصلی را میکند که مورچه ملکه که تخم گذار است این غدای مسموم را میخورد و میمیرد و دیگر مورچه تولید نمیشود.
مادرم مرتب همه جا را تمیز میکند تا مبادا ذره ای غدای مورچه روی زمین باقی بماند تا مجبور شوند از غدای مسموم بخورند .
هر چند تعداد مورچه ها حالا کم شده اما فکر کنم هنوز ملکه تخم گذاری میکند و یا تخم های قدیمی تبدیل به مورچه میشوند و خدا کند یک ملکه دیگر بوجود نیاید
اگر راهی برای مبارزه با مورچه میدانید لطفا به من بگوئید البته بجز سم پاشی که داخل فضای بسته مضر است
این نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران
سلام به همه
خوبین خوشین؟ انشالله که باشین
ممنون از نفحاتــ عزیز بابت گذاشتن این تایپیک راستش این انجمن خیلی به همچین چیزی نیاز داشت
خوده من تا حالا فعالیتی تو انجمن نداشتم ولی تا دیدم خوشحال شدم و حس نوشتنم گل کرد
انقد هوا گرم شده که آدم جرات نمیکنه پا شو بیرون بزاره مگه واسه کارای ضروری
مخصوصا این هفته جدید که امروزقراربود پاشم برم بانک واسه کارای بانکی اوووف ، و امروزم متاسفانه صبح مهمون داشتیم نشد که برم
من اغلب عصرا کتاب میخونم نه هرروز ولی بیشتر وقتای آزاد رو با خوندن کتاب خودمو سرگرم میکنم یه کتاب جدید گرفتم که فک میکنم جز اون دسته از کتابیه که ادم دوس داره هرروز بخونه وسیر نشه
لا اقل واس من اینجوریه اما خالم از کتاب خوشش اومد با اوصافی ک من داشتم و کتابو به امانت برد
من موندم یه عصر کذایی و دلگیر
تا اینکه تصمیم گرفتم برم بیرون دور بزنم و یه سری چیزا ک نیاز داشتم و بگیرم :)
از اونجایی که با خواهر کوچولوم رفتیم ما رو کشوند به مغازه سفال فروشی :|
چون رشتش گرافیکه و تابستونو میخاد با کارای هنری سر کنه منم گفتم باشه به شرطی که واسه منم دیوار کوب درست کنی
بلللله دیگه خلاصه رفتیم و چندتا بشقاب سفالی چیزای دیگه گرفتیم حالا ببینم کی آماده میشه
+ :) شاید عکسشو گذاشتم از این اثر هنری رو نمایی کردم :))
همین دیگه
فعلا ...
ویرایش توسط -Sadaf : 07-08-2019 در ساعت 09:45 PM
.
.
.
یا رئوف
به به ممنون از دوستای پایه ی این تاپیک :)
از صبح شدیدا توی فکر یکی از بستگانم که گرفتار سرطان شده و دکترها ازش قطع امید کردن
متاسفانه زخمی توی پاش ایجاد شد که تصور کردن از دیابت پنهان باشه ! خیلی دیر فهمیدن که این زخم رماتیسم پوستیه که داره تبدیل به سرطان میشه .
این رماتیسم پوستی چه فراگیر شده . حداقل سه مورد در اطرافیان ما پیش اومده که فقط یک موردش کنترل شده با دارو . دو مورد دیگه که از قضا هردو از مسن ها هستن , متاسفانه مشکلشون به سرطان تغییر ماهیت داده . خواستم اینو حتما اینجا بنویسم که زخم هایی که روند ترمیمشون کند یا صفر هست رو جدی بگیرید خصوصا اگر روی بدن افراد سالمند غیر دیابتی اطرافتون هست.
کلا عادت دارم به اینکه بجای گشایش های عظیم مورد انتظارم , نشانه های لطیف غافلگیرم کنن و هوای ابریم رو آفتابی .
و دلم تا مدتی به این نظربازی هاش خوشه : )
هعیییی ... چه میشه کرد , رحمت اوست که گیسوی رهایی دارد ...
نوزدهم تیر
نَفَحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست مانَد که بر افکند نقابی
سعدی جان
سلام
اومدم حاضری بزنم عاقا
حااااضر
اوم راستش نمدونم از کجا شروع کنم عرضم به حضورتون که دیروز خیاطمون زنگ زد
گفت که عزیزم پارچه که آوردی کم بوده اشتباه گفتم باید 30 سانت دیگه اضافه بیاری
و قرار بود امروز پارچه بگیرم ببرم اما از اون اونجایی که من خیلی آدم خوش شانسیم
رفتیم اد از اونجا که پارچه گرفتم همون جنس پارچه رو به خاطر تغییر دکوراسیون جمع کرده بودن
تا به صورت دیزاین جدید بزارن تو دکور من اون لحظه دقیقا اینجوری بودم
خلاصه گفتن فردا عصر بیاین :/ ای خداااااا
هیچی دیگه اینم ازین اسیری شدیم
+ بعد از دوهفته استادمون افتخار دادن تشریف آوردن از خارج و از فردا استارت میخوره کلاسمون
+ دو هفته درس نخوندن چقد سخته باز کردن لای کتابی که با عشق رفتی سمتش والااا
فعلا تا بعــد
شب بخیــر
ویرایش توسط -Sadaf : 07-10-2019 در ساعت 09:49 PM
یا صبور
صبح جمعه ای که دوستش دارم همیشه بخیر
که توش نور هست و تمنا
گاهی نمیدونم منظور خدا از بعضی از امتحانات سختش چیه
چه برآوردی از ظرفیت من داشته که اینطور بی رحمانه دنیاشو رو سرم آوار میکنه
انقدر دلشکسته م که هیچ پریشانی نبود و نیست. دعا کنید برام
نَفَحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست مانَد که بر افکند نقابی
سعدی جان
Anoosh (08-02-2019)