هر از گاهی زنگی بزن
سراغی بگیر
پیامی بده
احوالی بپرس
خیلی نگذشته است از روزهایی ک نفست بودم!
گله ای نیست...
خودم آرزو کردم ک به هرچه دوست داری برسی!
"تو" هم به "او" رسیدی...
هر از گاهی زنگی بزن
سراغی بگیر
پیامی بده
احوالی بپرس
خیلی نگذشته است از روزهایی ک نفست بودم!
گله ای نیست...
خودم آرزو کردم ک به هرچه دوست داری برسی!
"تو" هم به "او" رسیدی...
حیف نیست؟
حیف نیست؟
بهار باشد...
تو نباشی...
دلم میخاس همونجا کنارِ دریا وفتی صورتم خیس بود
هعی میگفتی
نبینم اشکاتو من با همون لجبازیِ همیشگیم
گفتم چشایِ خوشگلتو ببند خب
همونجا باید میمردم
گفتی بریم دیگه دیر وقته
گفتم بریم تموم میشیم
بزار لاقل تموم شم تو دریا
گفتی زودی میام پیشتُ
همین ی جمله آب بود رو آتیشِ دلم
تموم راه چشام بسته بود و دستام تو دستات قفل