سیمین خلیلی به سال 1306 هجری شمسی در محله همتآباد تهران به دنیا آمد. پدرش عباس خلیلی، نویسنده و مترجم و روزنامهنگار معروف دوره رضاشاه و اوایل دوره محمدرضا شاه و مادرش فخر عظمی ارغوان بانویی اهل فرهنگ و قلم بود.
عباس خلیلی دو هفته پس از ازدواج، به دلیل مخالفت با رضاشاه به مدت دو سال به كرمانشاه تبعید میشود. پس از بازگشت خلیلی، همسر جوانش كه زندگی سیاسی و پرشور او را تاب نمیآورد به خانه پدری بازمیگردد و پس از دو سال كشمكش از او جدا میشود.
سیمین با مادرش در خانه قدیمی و كوچك پدربزرگ اقامت میكنند، پس از مرگ پدربزرگ، مادر سیمین با عادل خلعتبری، كه او هم روزنامهنگار بود، ازدواج میكند.
دوره دبستان را در مدرسه ناموس و دوره دبیرستان را در مدرسه حسنات سپری میكند. از همان ایام كودكی مادرش كه خود دستی در شعر و شاعری دارد، سیمین را به قصد شاعر شدن تشویق و تربیت میکند. در چهاردهسالگی نخستین شعرش در "نوبهار" منتشر میشود. در سال 1324 به تحصیل در آموزشگاه مامایی میپردازد و در سال دوم به خاطر اختلاف با اولیای آموزشگاه از آنجا اخراج میشود.
در همین ایام كه هفده سال بیش نداشت با آقای حسن بهبهانی ازدواج میكند، حاصل این ازدواج سه فرزند است: علی، حسین و امید بهبهانی.
نخستین دفتر از سرودههای شاعر به همراه برگزیدهای از نثرهای داستانی او با عنوان " سهتار شكسته" در اسفندماه 1329 منتشر میشود. با انتشار دو دفتر دیگر از اشعارش " جای پا/ 1335" و " چلچراغ/ 1336" به عنوان شاعری مسلط بر كلام، مطرح میشود.
مدتی در دبیرستانهای تهران به تدریس میپردازد و در اواخر دهه 1330 به دانشكده حقوق راه مییابد و در سال 1341 دوره این دانشكده را به پایان میرساند و در همین ایام چهارمین دفتر شعرش با عنوان " مرمر" منتشر میشود و پس از آن دفترهای "رستاخیز/ 1352 "، "خطی ز سرعت و آتش 1360" و "یك دریچه آزادی/ 1374" از او منتشر میشود.
در این سالها، سیمین، پس از بیست سال زندگی مشترك با حسن بهبهانی، به خاطر عدم توافق اخلاقی، از او جدا میشود و پس از چندی با حسن كوشیار (1317-1363) مردی كه راستینترین عشق را به خانه دل شاعر ارمغان میآورد ازدواج میكند.
سیمین بهبهانی، بدون تردید، یكی از چند چهره برجسته غزلسرای معاصر است. وی كه شاعری خود را با سرودن دوبیتیهای رایج دهه 1330 تا 1340 كه به دوبیتیهای نیمایی مشهور بود آغاز كرد، به تدریج پا به عرصه غزلسرایی گذاشت و با وارد كردن حال و هوایی تازه و نوآوریهای معنوی و صوری، خود را به عنوان چهرهای ممتاز در این نوع شعر مطرح كرد.
كار سیمین در حوزه غزل درست همسنخ كار نیما در عرصه شعر پارسی است. نیما با بدعتگری در اوزان عروضی به آشناییزدایی از كل شعر پارسی رسید و سیمین با بدعتگری در اوزان غزل به آشناییزدایی از غزل ره برد. كار سیمین بهبهانی، مهم، تنها از این روست كه این آشناییزدایی نه از سر تفنن كه به ضرورت مضامین و مفاهیم تازهای صورت بسته كه سیمین از هستی و حیات امروزی برگرفته و پیام هنر خود كرده است، مفاهیم و مضامینی كه بدون آشناییزدایی از قالب غزل، یا در آن قالب خوش نمینشستند و یا اگر در آن قالب نشانده میشدند غباری از مضامین سنتی كه با غزل اختترند، بر آنها مینشست، وی با افزودن بیش از چهل و یك وزن كمسابقه یا به كلی بیسابقه بر اوزان غزل، این قالب كهنه را هویتی نو بخشیده آن را پذیرای پیامهای نو و معانی امروزی كرده است.
شعری از سیمین بهبهانی:
شلوار تا خورده دارد، مردی كه یك پا ندارد
رخساره میتابم از او، اما به چشمم نشسته
بادا كه چون من مبادا، چلسال رنجش پس از این
با پای چالاك پیما، دیدی چه دشوار رفتم
تقتق كنان چوبدستش، روی زمین مینهد مهر
لبخند مهرم به چشمش، خاری شد و دشنهای شد
برچهره سرد و خشكش، پیدا خطوط ملال است
گویم كه با مهربانی، خواهم شكیبایی از او
رو میكنم سوی او باز، تا گفتوگویی كنم ساز
خشم است و طوفان نگاهش، یعنی: تماشا ندارد
بس نوجوان است و شاید، از بیست بالا ندارد
خود گر چه رنج است بودن، " بادا مبادا " ندارد
تا چون رود اوئ كه پایی، چالاك پیما ندارد؟
با آن كه ثبت حضورش، حاجت به امضا ندارد
این خویگر با درشتی، نرمی تمنا ندارد
یعنی كه با كاهش تن، جانی شكیبا ندارد
پندش دهم مادرانه، گیرم كه پروا ندارد
رفته است و خالی است جایش، مردی كه یك پا ندارد..